گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد دهم
6 / 4 - 6 حجّ اهل بیت علیهم السلام



/ 4 6حجّ اهل بیت علیهم السلامالمستدرک علی الصحیحین به نقل از عبد اللّه بن عبید بن عُمیر :حسن بن علی علیه السلام ، بیست و پنج بار پیاده به حج رفت ، در حالی که اسبان اصیل ، همراه او بود .

المعجم الکبیر به نقل از مصعب بن عبد اللّه :حسین علیه السلام بیست و پنج بار ، پیاده به حج رفت .

ربیع الأبرار :حسین بن علی علیه السلام را دیدند که خانه خدا را طواف می کند و سپس به مقام می رود و نماز می گزارَد و آن گاه گونه اش را بر مقام می نهد و می گرید و می گوید : «بنده ناچیز تو به درگاهت آمده است... . گدای تو به درگاهت آمده است . مسکین تو به درگاهت آمده است» و این سخن را بارها تکرار می کرد .

امام باقر علیه السلام :[پدرم] علی بن الحسین علیه السلام شتری داشت که با آن، بیست و دو بار به حج رفته بود و هرگز آن را شلّاق نزد . پس از رحلت [پدرم] علی بن الحسین علیه السلام آن شتر ، بی آن که ما بفهمیم ، خارج شد . یکی از خادمان یا غلامان ما خبر آورد که شتر بر سرِ قبر علی بن الحسین علیه السلام رفته و گردن خود را به خاک می مالد و می نالد . من گفتم : «آن را در یابید و پیش از آن که آن را بشناسند و ببینند ، نزد من بیاورید» . این شتر ، هرگز قبر را ندیده بود .

.


ص: 204

تهذیب الکمال عن سفیان بن عیینه :حَجَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَمّا أحرَمَ وَاستَوَت بِهِ راحِلَتُهُ اصفَرَّ لَونُهُ وَانتَفَضَ ووَقَعَ عَلَیهِ الرِّعدَهُ ولَم یَستَطِع أن یُلَبِّیَ ، فَقیلَ لَهُ : ما لَکَ لا تُلَبّی ؟ فَقالَ : أخشی أن أقولَ : لَبَّیکَ فَیَقولُ لی : لا لَبَّیکَ . فَقیلَ لَهُ : لابُدَّ مِن هذا . فَلَمّا لَبّی غُشِیَ عَلَیهِ وسَقَطَ مِن راحِلَتِهِ ، فَلَم یَزَل یَعتَریهِ ذلِکَ حَتّی قَضی حَجَّهُ . (1)

صفه الصفوه عن أفلح مولی الإمام الباقر علیه السلام :خَرَجتُ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام حاجّا ، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَی البَیتِ فَبَکی حَتّی عَلا صَوتُهُ ، فَقُلتُ : بِأَبی أنتَ واُمّی ، إنَّ النّاسَ یَنظُرونَ إلَیکَ فَلَو رَفَقتَ بِصَوتِکَ قَلیلاً ! قالَ : وَیحَکَ یا أفلَحُ ! ولِمَ لا أبکی؟! لَعَلَّ اللّهَ یَنظُرَ إلَیَّ مِنهُ بِرَحمَهٍ ، فَأَفوزَ بِها عِندَهُ غَدا . قالَ : ثُمَّ طافَ بِالبَیتِ ، ثُمَّ جاءَ حَتّی رَکَعَ عِندَ المَقامِ فَرَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ ، فَإِذا مَوضِعُ سُجودِهِ مُبتَلٌّ مِن دُموعِ عَینَیهِ . (2)

الإقبال عن القاسم بن حسین النّیسابوریّ :رَأَیتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عِندَما وَقَفَ بِالمَوقِفِ مَدَّ یَدَیهِ جَمیعا ، فَما زالَتا مَمدودَتَینِ إلی أن أفاضَ ، فَما رَأَیتُ أحَدا أقدَرَ عَلی ذلِکَ مِنهُ . (3)

.

1- .تهذیب الکمال : ج 20 ص 390 الرقم 405 ، تهذیب التهذیب : ج 4 ص 185 الرقم 5516 ، سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 392 الرقم 157 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 6 ص 435 ؛ عوالی اللآلی : ج 4 ص 35 ح 121 .
2- .صفه الصفوه : ج 2 ص 110 الرقم 171 ، تاریخ دمشق : ج 54 ص 280 ، تذکره الخواص : ص 339 کلاهما نحوه ، مطالب السؤول : ج 2 ص 104 ؛ کشف الغمّه : ج 2 ص 329 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 290 ح 14 .
3- .الإقبال : ج 2 ص 73 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 215 ح 3 .

ص: 205

تهذیب الکمال به نقل از سفیان بن عیینه :امام زین العابدین علیه السلام حج گزارد و چون احرام بست و مرکبش آماده گشت ، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبّیک بگوید . گفته شد : چرا لبّیک نمی گویی؟ فرمود : «می ترسم بگویم: لبّیک و خداوند بفرماید : لا لبّیک» . گفته شد : ولی باید لبّیک بگویی . چون لبّیک گفت ، بیهوش شد و از مرکب به زیر افتاد و پیوسته همین حال را داشت تا حجّش را گزارْد .

صفه الصفوه به نقل از افلح، غلام امام باقر علیه السلام :با امام باقر علیه السلام به حج رفتیم . چون امام علیه السلام به مسجد الحرام وارد شد و به خانه خدا نگریست ، گریست تا صدای گریه اش بلند شد . گفتم : پدر و مادرم فدای تو باد! اگر ممکن است، صدای خود را پایین بیاور که مردم به تو می نگرند . فرمود : «ای افلح ، وای بر تو! چرا گریه نکنم؟ شاید که خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگاری یابم» . سپس خانه خدا را طواف کرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامی که سر از سجده برداشت ، جایگاهش از اشک ، خیس شده بود .

الإقبال به نقل از قاسم بن حسین نیشابوری :امام باقر علیه السلام را دیدم که هنگام ایستادن در موقف ، دو دستش را دراز کرد و همچنان دو دست او دراز بود تا ازببب موقف بیرون آمد . من هیچ کس را در این کار ، از او تواناتر ندیدم .

.


ص: 206

الخصال عن مالک بن أنس :کُنتُ أدخُلُ عَلَی الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَیُقَدِّمُ لی مِخَدَّهً ویَعرِفُ لی قَدرا ویَقولُ : یا مالِکُ ، إنّی اُحِبُّکَ ، فَکُنتُ اُسَرُّ بِذلِکَ وأحمَدُ اللّهَ عَلَیهِ . وکانَ علیه السلام لا یَخلو مِن إحدی ثَلاثِ خِصالٍ : إمّا صائِما وإمّا قائِما وإمّا ذاکِرا ، وکانَ مِن عُظَماءِ العُبّادِ وأکابِرِ الزُّهّادِ الَّذین یَخشَونَ اللّهَ عز و جل ، وکانَ کَثیرَ الحَدیثِ ، طَیِّبَ الُمجالَسَهِ ، کَثیرَ الفَوائِدِ ، فَإِذا قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اخضَرَّ مَرَّهً وَاصفَرَّ اُخری حَتّی یُنکِرُهُ مَن یَعرِفُهُ . ولَقَد حَجَجتُ مَعَهُ سَنَهً ، فَلَمَّا استَوَت بِهِ راحِلَتُهُ عِندَ الإِحرامِ کانَ کُلَّما هَمَّ بِالتَّلبِیَهِ انقَطَعَ الصَّوتُ فی حَلقِهِ وکادَ یَخِرُّ مِن راحِلَتِهِ ، فَقُلتُ : قُل یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَلابُدَّ لَکَ مِن أن تَقولَ ، فَقالَ علیه السلام : یَابنَ أبی عامِرٍ ، کَیفَ أجسُرُ أن أقولَ : «لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیکَ» ، وأخشی أن یَقولَ عز و جل (لی) : لا لَبَّیکَ ولا سَعدَیکَ ؟! (1)

الکافی عن علیّ بن مهزیار :رَأَیتُ أبا جَعفَرٍ الثّانِیَ علیه السلام فی سَنَهِ مِئَتَینِ وخَمسٍ وعِشرینَ (2) وَدَّعَ البَیتَ بَعدَ ارتِفاعِ الشَّمسِ ، وطافَ بِالبَیتِ یَستَلِمُ الرُّکنَ الَیمانِیَّ فی کُلِّ شَوطٍ ، فَلَمّا کانَ فِی الشَّوطِ السّابِعِ استَلَمَهُ وَاستَلَمَ الحَجَرَ ومَسَحَ بِیَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ وَجهَهُ بِیَدِهِ ، ثُمَّ أتَی المَقامَ فَصَلّی خَلفَهُ رَکعَتَینِ ، ثُمَّ خَرَجَ إلی دُبُرِ الکَعبَهِ إلَی المُلتَزَمِ فَالتَزَمَ البَیتَ وکَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ ، ثُمَّ وَقَفَ عَلَیهِ طَویلاً یَدعو ، ثُمَّ خَرَجَ مِن بابِ الحَنّاطینَ وتَوَجَّهَ . قالَ : فَرَأَیتُهُ فی سَنَهِ سَبعَ عَشرَهَ ومِئَتَینِ وَدَّعَ البَیتَ لَیلاً ، یَستَلِمُ الرُّکنَ الَیمانِیَّ وَالحَجَرَ الأَسوَدَ فی کُلِّ شَوطٍ ، فَلَمّا کانَ فِی الشَّوطِ السّابِعِ التَزَمَ البَیتَ فی دُبُرِ الکَعبَهِ قَریبا مِنَ الرُّکنِ الَیمانِیِّ وفَوقَ الحَجَرِ المُستَطیلِ ، وکَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ ، ثُمَّ أتَی الحَجَرَ فَقَبَّلَهُ ومَسَحَهُ ، وخَرَجَ إلَی المَقامِ فَصَلّی خَلفَهُ ، ثُمَّ مَضی ولَم یَعُد إلَی البَیتِ ، وکانَ وُقوفُهُ عَلَی المُلتَزَمِ بِقَدرِ ما طافَ بَعضُ أصحابِنا سَبعَهَ أشواطٍ وبَعضُهُم ثَمانِیَهً . (3)

.

1- .الخصال : ص 167 ح 219 ، علل الشرائع : ص 235 ح 4 ، العدد القویّه : ص 155 ح 86 ولیس فیه صدره إلی «واحمد اللّه علیه» وذیله من «ولقد حججت» ، روضه الواعظین : ص 233 ، فلاح السائل : ص 470 ح 320 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 16 ح 1 .
2- .روی الشیخ فی التهذیب هذا الخبر من الکافی ، وفی أکثر نسخه سنه خمس عشره ومئتین ، وفی بعضها کما هنا ، وفی تلک النسخ زیاده بعد نقل الخبر ، وهی هذه : قال محمّد بن الحسن مصنّف هذا الکتاب : هذا غلط لأنّ أبا جعفر علیه السلام مات سنه عشرین ومئتین والصحیح أن یقول : خمس عشره . انتهی (مرآه العقول : ج 18 ص 229) .
3- .الکافی : ج 4 ص 532 ح 3 ، تهذیب الأحکام : ج 5 ص 281 ح 959 وفیه «تسع عشره» بدل «سبع عشره» ، منتقی الجمان : ج 3 ص 455 .

ص: 207

الخصال به نقل از مالک بن انس :من بر امام صادق ، جعفر بن محمّد علیه السلام ، وارد می شدم و ایشان برای من پشتی می آورد و به من زیاد احترام می نمود و می فرمود : «ای مالک! من تو را دوست دارم» . من شاد می شدم و خدای را بر آن، سپاس می گزاردم . امام علیه السلام از یکی از این سه حالت بیرون نبود : یا روزه بود ، یا به عبادت ایستاده بود و یا ذکر می گفت . ایشان از بزرگ ترین عابدان و زاهدانی بود که از خداوند عز و جلمی هراسند . او فراوان حدیث می گفت و خوش مجلس و پر فایده بود . هر گاه می فرمود : «پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود» ، رنگ پوستش یک بار، سبز و بار دیگر چنان زرد می شد که هر که او را می شناخت ، دیگر چهره اش را به جا نمی آورْد . سالی در خدمت ایشان حج گزاردم . هنگام احرام چون بر مرکبش سوار شد ، هر گاه که آهنگ گفتن لبّیک می کرد ، صدا از حلقومش بیرون نمی آمد و نزدیک بود از مرکب به زیر افتد . گفتم : بگو، ای فرزند پیامبر خدا! تو ناگزیر ، باید لبّیک بگویی . امام علیه السلام فرمود : «ای فرزند ابی عامر! من چگونه جسارت کنم و بگویم : لبّیک ، اللّهمّ لبّیک (چَشم! خدایا چشم) ، در حالی که می هراسم خداوند بفرماید : لا لبّیک و لا سَعدَیک (نه چَشم گفتنت را می خواهم و نه خدمتت را)» .

الکافی به نقل از علی بن مهزیار :امام جواد علیه السلام را در سال دویست و پانزده (1) دیدم که پس از بالا آمدن آفتاب ، از خانه خدا وداع کرد و به طواف خانه خدا پرداخت و در هر دور ، رکن یمانی و حجر الأسود را استلام می کرد و چون دور هفتم رسید ، آن را با حَجَر الأسود استلام کرد و با دستش آن را لمس نمود و آن گاه دستش را به صورتش کشید . سپس به مقام رفت و در پشت آن ، دو رکعت نماز گزارد . آن گاه به ملتَزَم ، در پشت کعبه رفت و به کعبه چسبید و شکم خود را برهنه کرد و در همین حال ، مدّتی طولانی به دعا پرداخت . سپس از درِ حنّاطین بیرون آمد و رفت . در سال دویست و هفده ، امام علیه السلام را دیدم که شبانه بیت اللّه را وداع می کند و در هر شوط ، رکن یمانی و حجر الأسود را استلام می کند و چون به شوط هفتم رسید ، در پشت کعبه ، نزدیک رکن یمانی و بالای سنگ مستطیل ، ملتزِمِ بیت شد و شکمش را برهنه کرد . سپس به سوی سنگ آمد و آن را بوسید و مسحش کرد و به سوی مقام رفت و در پشت آن ، نماز گزارد. آن گاه رفت و دیگر به بیت باز نگشت . ایستادن او در ملتَزَم ، به قدر هفت شوط طوافِ برخی از اصحاب ما و یا هشت شوط بعضی دیگر بود .

.

1- .در متن، سال دویست و بیست و پنج آمده است؛ امّا چون بیشتر نسخه ها دویست و پانزده دارند و امام جواد علیه السلام نیز در سال دویست و بیست به شهادت رسیده است، تاریخ درست را آوردیم.

ص: 208

کتاب من لا یحضره الفقیه عن محمّد بن عثمان العمریّ :وَاللّهِ إنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ لَیَحضُرُ المَوسِمَ کُلَّ سَنَهٍ ، فَیَرَی النّاسَ ویَعرِفُهُم ، ویَرَونَهُ ولا یَعرِفونَهُ . (1)

6 / 5سیرَتُهُم فِی الصَّبرِ والرِّضاالإمام الحسین علیه السلام مِن خُطبَتِهِ لَمّا عَزَمَ عَلَی الخُروجِ إلَی العِراقِ :الحَمدُ للّهِِ وما شاءَ اللّهُ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ، وصَلَّی اللّهُ عَلی رَسولِهِ وسَلَّمَ ، خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَهِ عَلی جیدِ الفَتاهِ ، وما أولَهَنی إلی أسلافِی اشتِیاقی کَاشتِیاقِ یَعقوبَ إلی یوسُفَ ، وخِیرَ لی مَصرَعٌ أنَا لاقیهِ ، کَأَنّی بِأَوصالی تَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الفَلَواتِ بَینَ النَّواویسِ وکَربَلاءَ ، فَیَملَأَنَّ مِنّی أکراشا جَوفا وأجرِبَهً سُغبا ، لا مَحیصَ عَن یَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ ، رِضَا اللّهِ رِضانا أهلَ البَیتِ ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ ویُوَفّینا اُجورَ الصّابِرینَ ، لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله لُحمَتُهُ ، هِیَ مَجموعَهٌ لَهُ فی حَظیرَهِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَینُهُ ، ویُنجَزُ لَهُم وَعدُهُ . مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ ، ومُوَطِّنا عَلی لِقائِنا نَفسَهُ ، فَلیَرحَل ، فَإِنّی راحِلٌ مُصبِحا إن شاءَ اللّهُ . (2)

.

1- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 520 ح 3115 ، کمال الدین : ص 440 ح 8 ، الغیبه للطوسی : ص 363 ح 329 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1174 ح 68 عن أحمد بن إسحاق عن الإمام العسکری علیه السلام ولیس فیه ذیله من «فیری الناس» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 350 ح 3 .
2- .نثر الدرّ : ج 1 ص 333 ، الملهوف : ص 126 ، مثیر الأحزان : ص 41 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 241 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 366 .

ص: 209



6 / 5 شیوه اهل بیت علیهم السلام در شکیبایی و خرسندی

کتاب من لا یحضره الفقیه به نقل از محمّد بن عثمان عَمْری :به خدا ، صاحب این امر (ولیّ عصر علیه السلام ) هر ساله در موسم [حج] حضور می یابد و مردم را می بیند و آنها را می شناسد و مردم هم او را می بینند؛ ولی نمی شناسندش .

6 / 5شیوه اهل بیت علیهم السّلام در شکیبایی و خرسندیامام حسین علیه السلام در خطبه خود ، هنگام آهنگ خروج به سوی عراق :سپاس، خدای را و همان خواهد شد که خدا می خواهد و نیرو و توانی نیست ، مگر از سوی خدا . درود و سلام خدا بر پیامبر او باد! بر فرزندان آدم ، مرگ، چونان گردنبندِ بر گردن دخترکان، نقش بسته است . چه قدر شیفته دیدار گذشتگان خود هستم ! و شیفتگی من، چونان اشتیاق یعقوب به یوسف است. برای من قتلگاهی اختیار شده که آن را خواهم دید . گویی می بینم که گرگ های بیابان ، بندهای پیکرم را میان نواویس و کربلا پاره پاره می کنند و از تن من ، شکم هایی گرسنه و خالی پُر می شود . از روزی که با قلم [قضای الهی ]نگاشته شده ، گریزی نیست . خشنودی خدا ، خشنودی ما اهل بیت است . ما بر آزمون او شکیب می ورزیم و او پاداش شکیبایان را به کمال، به ما می پردازد . پاره های تن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از او دور نمی شوند و اینان در فردوس برین ، بر ایشان صلی الله علیه و آله گرد آمده اند و پیامبر صلی الله علیه و آله دیدگانش از دیدن آنها آرام می گیرد و وعده اش را برای آنها بر می آورَد . هر که در راهِ ما خون می دهد و برای دیدار ما (/ دیدار خدا) آماده است ، پس کوچ کند که من به خواست خدا صبحْ کوچنده ام .

.


ص: 210

الإمام زین العابدین علیه السلام :لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام نَظَرَ إلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم ؛ لِأَنَّهُم کُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَیَّرَت ألوانُهُم وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت (1) قُلوبُهُم . وکانَ الحُسَینُ علیه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم وتَسکُنُ نُفوسُهُم ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اُنظُروا ، لا یُبالی بِالمَوتِ ! فَقالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام : صَبرا بَنِی الکِرامِ ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَهٌ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَهِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَهِ ، فَأَیُّکُم یَکرَهُ أن یَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ ؟! وما هُوَ لِأَعدائِکُم إلّا کَمَن یَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وعَذابٍ . إنَّ أبی حَدَّثَنی عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّهُ الکافِرِ ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلی جَنّاتِهِم وجِسرُ هؤُلاءِ إلی جَحیمِهِم ، ما کَذَبتُ ولا کُذِبتُ . (2)

ینابیع المودّه عن أبی مخنف :بَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام ثَلاثَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ مُلَطَّخا بِدَمِهِ رامِقا بِطَرفِهِ إلَی السَّماءِ ویُنادی : «یا إلهی ، صَبرا عَلی قَضائِکَ ، ولا مَعبودَ سِواکَ ، یا غِیاثَ المُستَغیثینَ» . فَتَبادَرَ إلَیهِ أربَعونَ فارِسا یُریدونَ حَزَّ رَأسِهِ الشَّریفِ المُکَرَّمِ المُبارَکِ المُقَدَّسِ المُنَوَّرِ ، ویَقولُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : وَیلَکُم ! عَجِّلوا بِقَتلِهِ . (3)

.

1- .وجب القلب وجیبًا : إذا خَفَقَ (النهایه : ج 5 ص 154 «وجب») .
2- .معانی الأخبار : ص 288 ح 3 ، الاعتقادات للصدوق : ص 52 من دون إسناد إلی الإمام زین العابدین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 6 ص 154 ح 9 .
3- .ینابیع المودّه : ج 3 ص 82 .

ص: 211

امام زین العابدین علیه السلام :چون کار بر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام دشوار شد ، همراهیان او بدو نگریستند و او را بر خلاف خود یافتند ؛ چرا که هر گاه کار دشوار می شد ، رنگ آنها تغییر می یافت و گوشت تنشان به لرزه و دل هاشان به تپش می افتاد ، در حالی که حسین علیه السلام و برخی از نزدیکان او رنگشان می درخشید و تن و جانشان آرام می گرفت . آنها به یکدیگر می گفتند : ببینید ، از مرگ هیچ هراسی ندارد ، و حسین علیه السلام بدیشان می فرمود : «شکیبایی، ای بزرگ زادگان! مرگ نیست ، مگر پُلی که شما را از بینوایی و سختی به بهشت های فراخ و نعمت های جاودان می رسانَد . کدام یک از شما خوش نمی دارد که از زندان به قصر وارد شود؟! چنان که مرگْ برای دشمنان شما نیست ، مگر در آمدن از کاخ به زندان و شکنجه . پدرم به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : دنیا زندان مؤمن و فردوس کافر است و مرگ ، پُل این جماعت است که آنها را به بهشتشان و اینها را به دوزخشان می رسانَد . من نه دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده است» .

ینابیع المودّه به نقل از ابو مِخنف: حسین علیه السلام ، سه ساعت از روز را خون آلوده با گوشه چشم به آسمان می نگریست و چنین نجوا می کرد : «خدایا! بر قضای تو شکیبایی می ورزم و معبودی جز تو نیست. ای فریادرس فریادخواهان!». پس چهل سوار ، به سوی او شتافتند تا سَر شریف ارجمندِ مبارک و مقدّس و منوّر او را از تن جدا کنند و عمر بن سعد فریاد می زد : وای بر شما! در کشتنش شتاب کنید .

.


ص: 212

تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم :لَمّا دُخِلَ بِرَأسِ حُسَینٍ وصِبیانِهِ وأخَواتِهِ ونِسائِهِ عَلی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ... فَقالَ لَها [زَینَبُ علیهاالسلام ]عُبَیدُ اللّهِ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی فَضَحَکُم وقَتَلَکُم ، وأکذَبَ أحدوثَتَکُم ! فَقالَت : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أکرَمَنا بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وطَهَّرَنا تَطهیرا ، لا کَما تَقولُ أنتَ ، إنَّما یُفتَضَحُ الفاسِقُ ویُکذَبُ الفاجِرُ . قالَ : فَکَیفَ رَأَیتِ صُنعَ اللّهِ بِأَهلِ بَیتِکِ ؟! قالَت : کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ فَبَرَزوا إلی مَضاجِعِهِم ، وسَیَجمَعُ اللّهُ بَینَکَ وبَینَهُم فَتُحاجّونَ إلَیهِ . (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن الشافعی :ماتَ ابنٌ للحسین علیه السلام فَلَم یُرَ بِهِ کَآبَهٌ ، فَعوتِبَ عَلی ذلِکَ فَقالَ : إنّا أهلُ بَیتٍ نَسأَلُ اللّهَ عز و جلفَیُعطینا ، فَإِذا أرادَ ما نَکرَهُ فیما یُحِبُّ رَضینا . (2)

تهذیب الکمال عن إبراهیم بن سعد :سَمِعَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام واعِیَهً فی بَیتِهِ وعِندَهُ جَماعَهٌ ، فَنَهَضَ إلی مَنزِلِهِ ثُمَّ رَجَعَ إلی مَجلِسِهِ ، فَقیلَ لَهُ : أمرٌ حَدَثَ ؟ قالَ : نَعَم ، فَعَزَّوهُ وتَعَجَّبوا مِن صَبرِهِ ، فَقالَ : إنّا أهلُ بَیتٍ نُطیعُ اللّهَ فیما نُحِبُّ ، ونَحمَدُهُ فیما نَکرَهُ . (3)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 457 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 574 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 193 ، جواهر المطالب : ج 2 ص 292 نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 115 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 117 ح 1 نقلاً عن کتاب الملهوف علی أهل الطفوف .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 147 ؛ الدعوات للراوندی : ص 286 ح 16 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 133 ح 16 .
3- .تهذیب الکمال : ج 20 ص 393 الرقم 4050 ، البدایه والنهایه : ج 9 ص 114 ، تاریخ دمشق : ج 41 ص 386 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 165 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 314 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 95 ح 84 .

ص: 213

تاریخ الطبری به نقل از حمید بن مسلم :وقتی سر حسین علیه السلام و نیز فرزندان و خواهران و زن های او را بر عبید اللّه بن زیاد وارد کردند ... ، عبید اللّه [به زینب علیهاالسلام ]گفت : سپاس، خدایی را که شما را رسوا کرد و نابودتان ساخت و پرده از دروغ بودن سخن شما برداشت . زینب گفت : سپاس، خدایی را که ما را به برکت وجود محمّد صلی الله علیه و آله ، گرامی داشت و به کمال ، پاکمان گرداند ؛ نه چونان که تو می گویی. تبهکار رسوا می شود و پرده از دروغِ بدکار برداشته می شود . ابن زیاد گفت : دیدی خدا با خاندان تو چه کرد ؟ زینب علیهاالسلام گفت : خداوند ، کشته شدن را بر آنها رقم زد و آنها در قتلگاه خود ، حاضر شدند و خداوند ، تو و ایشان را گِرد خواهد آورد و نزد او دادرسی می شوید .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از شافعی :حسین علیه السلام فرزندش مرد و غمی در چهره اش دیده نمی شد ، و به این جهت، مورد نکوهش قرار گرفت . فرمود : «ما خاندانی هستیم که از خداوند عز و جل می خواهیم و او به ما عطا می کند. پس هر گاه برای ما چیزی را بخواهد که خوش نمی داریم ولی او دوست می دارد ، ما نیز خشنود خواهیم بود» .

تهذیب الکمال به نقل از ابراهیم بن سعد :امام زین العابدین علیه السلام در حالی که جماعتی نزد او بودند صدای عزاداری از خانه خود شنید . به منزل خود رفت و سپس به مجلس باز گشت . به ایشان گفته شد : اتّفاقی افتاده است ؟ فرمود : «آری» . حاضران، او را تسلیت دادند و از شکیبایی او شگفت زده شدند . امام علیه السلام فرمود : «ما خاندانی هستیم که در آنچه دوست می داریم ، از خدا فرمان می بریم و در آنچه ناخوش می داریم ، سپاسش می گوییم» .

.


ص: 214

الإمام الباقر علیه السلام :نَدعُو اللّهَ فیما نُحِبُّ ، فَإِذا وَقَعَ ما نَکرَهُ لَم نُخالِفِ اللّهَ عز و جلفیما أحَبَّ . (1)

الکافی عن علاء بن کامل :کُنتُ جالِسا عِندَ أبی عَبدِاللّهِ علیه السلام فَصَرَخَت صارِخَهٌ مِنَ الدّارِ ، فَقامَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ثُمَّ جَلَسَ فَاستَرجَعَ وعادَ فی حَدیثِهِ حَتّی فَرَغَ مِنهُ . ثُمَّ قالَ : إنّا لَنُحِبُّ أن نُعافی فی أنفُسِنا وأولادِنا وأموالِنا ، فَإِذا وَقَع القَضاءُ فَلَیسَ لَنا أن نُحِبَّ ما لَم یُحِبَّ اللّهُ لَنا . (2)

الکافی عن قتیبه الأعشی :أتَیتُ أبا عَبدِاللّهِ علیه السلام أعودُ ابنا لَهُ ، فَوَجَدتُهُ عَلَی البابِ فَإِذا هُوَ مُهتَمٌّ حَزینٌ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، کَیفَ الصَّبِیُّ ؟ فَقالَ : وَاللّهِ إنَّهُ لِما بِهِ ، ثُمَّ دَخَلَ فَمَکَثَ ساعَهً ، ثُمَ خَرَجَ إلَینا وقَد أسفَرَ (3) وَجهُهُ وذَهَبَ التَّغَیُّرُ وَالحُزنُ. قالَ : فَطَمِعتُ أن یَکونَ قَد صَلَحَ الصَّبِیُّ ، فَقُلتُ : کَیفَ الصَّبِیُّ جُعِلتُ فِداکَ ؟ فَقالَ : وقَد مَضی لِسَبیلِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، لَقَد کُنتَ وهُوَ حَیٌّ مُهتًَّما حَزینا ، وقَد رَأَیتُ حالَکَ السّاعَهَ وقَد ماتَ ، غَیرَ تِلکَ الحالِ ، فَکَیفَ هذا ؟! فَقالَ : إنّا أهلَ البَیتِ إنَّما نَجزَعُ قَبلَ المُصیبَهِ ، فَإِذا وَقَعَ أمرُ اللّهِ رَضینا بِقَضائِهِ وسَلَّمنا لِأَمرِهِ . (4)

6 / 6سیرَتُهُم فی طَلَبِ المَعاشِالإمام الصادق علیه السلام :لا تَکسَلوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُم ؛ فَإِنَّ آباءَنا کانوا یَرکُضونَ فیها ویَطلُبونَها . (5)

.

1- .سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 407 الرقم 158 ، تاریخ دمشق : ج 54 ص 294 کلاهما عن سفیان الثوری ، حلیه الأولیاء : ج 3 ص 187 عن عمرو بن دینار الرقم 241 ؛ کشف الغمّه : ج 2 ص 363 .
2- .الکافی : ج 3 ص 226 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 49 ح 78 .
3- .أسفَرَ : أی أضاء وأشرق (لسان العرب : ج 4 ص 369 «سفر») .
4- .الکافی : ج 3 ص 225 ح 11 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 187 ح 567 وفیه ذیله من «إنّا أهل بیت» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 49 ح 76 .
5- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 157 ح 3576 عن حمّاد اللحّام .

ص: 215



6 / 6 شیوه اهل بیت علیهم السلام در طلب معاش

امام باقر علیه السلام :خدا را در آنچه می خواهیم ، می خوانیم و اگر آن بر ما افتد که خوش نمی داریم ، در آنچه خداوند عز و جل خواسته است ، به مخالفت بر نمی خیزیم .

الکافی به نقل از علاء بن کامل :در خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم که زنی از خانه ایشان فریاد زد . امام علیه السلام برخاست و سپس نشست و استرجاع گفت و به سخن خود باز گشت تا آن را به پایان بُرد . سپس فرمود : «ما سلامت را در جان و مال و فرزند دوست داریم ؛ امّا آن گاه که قضا واقع شود ، دیگر آنچه را خداوند برای ما دوست ندارد ، دوست نخواهیم داشت» .

الکافی به نقل از قتیبه اعشی :نزد امام صادق علیه السلام رفتم تا پسرش را عیادت کنم . ایشان را بر درِ خانه غمگین وحزنآلود دیدم . گفتم : فدایت گردم! پسرک چگونه است؟ فرمود : «به خدا ، حالش خوب نیست» . آن گاه به درون خانه رفت و ساعتی درنگ کرد و سپس بیرون آمد ، در حالی که چهره ای گشاده داشت و رنگ پریدگی وحزن، از سیمای او رخت بر بسته بود . خیال کردم کودکش بهبود یافته است . گفتم : قربانت گردم ! کودک چگونه است؟ فرمود : «در گذشت» . گفتم : قربانت گردم! چگونه است ؟ آن گاه که او زنده بود ، غمگین و گرفته بودی و در این لحظه که او مرده است ، جز آن وضع را در تو می بینم؟! امام علیه السلام فرمود : «ما اهل بیت، پیش از رسیدن مصیبت ، ناله می کنیم و هر گاه امر خدا واقع شد ، به قضای او خشنود و در برابر امرش تسلیمیم» .

6 / 6شیوه اهل بیت علیهم السّلام در طلب معاشامام صادق علیه السلام :در طلب معاش خود، کاهلی نکنید که پدران ما برای آن می دویدند و آن را جستجو می کردند .

.


ص: 216

صحیح البخاری عن جابر بن عبد اللّه :کُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِمَرِّ الظَّهرانِ (1) نَجنِی الکَباثَ (2) . فَقالَ : عَلَیکُم بِالأَسوَدِ مِنهُ فَإِنَّهُ أیطَبُ (3) ، فَقیلَ : أکُنتَ تَرعَی الغَنَمَ ؟ قالَ : نَعَم ، وهَل مِن نَبِیٍّ إلّا رَعاها ؟ (4)

السنن الکبری للنسائی عن ابنحزن:افتخر أهلُ الإِبِلِ والشّاهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بُعِثَ موسی علیه السلام وهُوَ راعی غَنَمٍ ، وبُعِثَ داودُ علیه السلام وهُوَ راعی غَنَمٍ ، وبُعِثتُ أنَا أرعی غَنًَما لِأَهلی بِأَهلی (5) بِأَجیادٍ . (6)

الإمام الصادق علیه السلام :قَسَّمَ نَبِیُّ اللّهِ صلی الله علیه و آله الفَیءَ ، فَأَصابَ عَلِیّا علیه السلام أرضا ، فَاحتَفَرَ فیها عَینا فَخَرَجَ ماءٌ یَنبُعُ فِی السَّماءِ کَهَیئَهِ عُنُقِ البَعیرِ فَسَمّاها یَنبُعَ ، فَجاءَ البَشیرُ یُبَشِّرُ فَقالَ علیه السلام : بَشِّرِ الوارِثَ ، هِیَ صَدَقَهٌ بَتَّهً بَتلاً فی حَجیجِ بَیتِ اللّهِ وعابِری سَبیلِ اللّهِ ، لا تُباعُ ولا توهَبُ ولا تورَثُ ، فَمَن باعَها أو وَهَبَها فَعَلَیهِ لَعنَهُ اللّهِ وَالمَلائِکَهِ وَالنّاسِ أجمَعینَ ، لا یَقبَلُ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً . (7)

.

1- .الظهران: وادٍ قرب مکّه وعنده قریه یقال لها: «مَرّ» تضاف إلی هذا الوادی، فیقال: مَرّ الظّهران (معجم البلدان : ج 4 ص 63) .
2- .الکَباث : هو النضیج من ثمر الأراک (النهایه : ج 4 ص 139 «کبث») .
3- .مقلوب «أطیب»، وهو فی معناه .
4- .صحیح البخاری : ج 5 ص 2077 ح 5138 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1621 ح 163 ، السنن الکبری للنسائی : ج 4 ص 169 ح 6734 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 75 ح 14504 ، کنز العمّال : ج 12 ص 343 ح 35326 ؛ قصص الأنبیاء للراوندی : ص 284 ح 349 وفیه «یرعی الکباش» بدل «نجنی الکباث» ، بحار الأنوار : ج 16 ص 224 ح 24 .
5- .لا توجد کلمه : «بأهلی» فی سائر المصادر ، ولعلّها نسخه بدل أو زیاده من النّساخ .
6- .السنن الکبری للنسائی : ج 6 ص 396 ح 11324 ، الأدب المفرد : ص 175 ح 577 عن عبده بن حزم ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 126 ، مسند الطیالسی : ص 185 ح 1311 ، فتح الباری : ج 4 ص 441 ذیل ح 2262 عن أبی هریره نحوه ، کنز العمّال : ج 11 ص 494 ح 32326 .
7- .الکافی : ج 7 ص 54 ح 9 ، تهذیب الأحکام : ج 9 ص 148 ح 609 کلاهما عن أیّوب بن عطیّه الحذّاء ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 341 ح 1283 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 39 ح 18 .

ص: 217

صحیح البخاری به نقل از جابر بن عبد اللّه :در مرّ الظَّهران (1) با پیامبر صلی الله علیه و آله میوه های رسیده چوج (2) را می چیدیم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «سیاهش را بچینید که گواراتر است» . گفته شد : آیا تو گوسفند می چراندی؟ فرمود : «آری. پیامبری هم هست که گوسفند نچرانده باشد؟!» .

السنن الکبری، نسایی به نقل از ابنحزن :شترداران و گوسفندداران می نازیدند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «موسی علیه السلام برانگیخته شد، در حالی که گوسفندچران بود. داوود علیه السلام برانگیخته شد، در حالی که چوپان گوسفند بود و من نیز در حالی برانگیخته شدم که برای خانواده ام در اجیاد ، گوسفند می چراندم» .

امام صادق علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم کرد و به علی علیه السلام قطعه زمینی رسید . امام علیه السلام در آن، چاهی حفر کرد و از آن ، آبی به قُطر گردن شتر به آسمان جهید . امام علیه السلام آن را «یَنبع» نامید . پس مردی آمد و آن را بشارت داد . امام علیه السلام فرمود : «به وارث من بشارت ده که آن را صدقه ای حتمی و قطعی قرار دادم برای حاجیان بیت اللّه و عابران راه خدا . نه فروخته می شود و نه بخشیده می گردد و نه به ارث می رسد . هر که آن را بفروشد یا هبه کند ، لعنت خدا ، فرشتگان و همه مردم بر او باد که خداوند ،نه بازگشت و توبه اش را بپذیرد و نه عوض و فدیه اش را!» .

.

1- .روستایی نزدیک مکّه .
2- .درخت مسواک، که آن را در بندر عبّاس «چوج» می نامند و میوه اش «کَباث» نام دارد.

ص: 218

الإمام علیّ علیه السلام :جُعتُ مَرَّهً بِالمَدینَهِ جوعا شَدیدا ، فَخَرَجتُ أطلُبُ العَمَلَ فی عَوالِی المَدینَهِ ، فَإِذا أنَا بِامرَأَهٍ قَد جَمَعَت مَدَرا ، فَظَنَنتُها تُریدُ بَلَّهُ ، فَأَتَیتُها فَقاطَعتُها کُلَّ ذَنوبٍ (1) عَلی تَمرَهٍ ، فَمَدَدتُ سِتَّهَ عَشَرَ ذَنوبا ، حَتّی مَجَلَت یَدایَ (2) ، ثُمَّ أتَیتُ الماءَ فَأَصَبتُ مِنهُ ، ثُمَّ أتَیتُها فَقُلتُ بِکَفَّیَّ هکَذا بَینَ یَدَیها فَعَدَّت لی سِتَّ عَشرَهَ تَمرَهً ، فَأَتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَخبَرتُهُ ، فَأَکَلَ مَعی مِنها . (3)

کتاب من لا یحضره الفقیه :کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یَخرُجُ فِی الهاجِرَهِ فِی الحاجَهِ قَد کُفِیَها ، یُریدُ أن یَراهُ اللّهُ یُتعِبُ نَفسَهُ فی طَلَبِ الحَلالِ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام عِندَ ذِکرِ عَلِیٍّ علیه السلام :وَاللّهِ ، لَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوکٍ لِوَجهِ اللّهِ عز و جلدَبِرَت فیهِم یَداهُ . (5)

.

1- .الذَّنوب : الدَّلْو الملأی ماءً (الصحاح : ج 1 ص 129 «ذنب») .
2- .مَجَلت یده : إذا ثخن جلدها، وظهر فیها ما یشبه البثر من العمل بالأشیاء الصلبه الخشنه (النهایه : ج 4 ص 300 «مجل») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 286 ح 1135 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 717 ح 1229 ، صفه الصفوه : ج 1 ص 320 کلّها عن مجاهد ، ذخائر العقبی : ص 185 ، کنز العمّال : ج 13 ص 179 ح 36532 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 175 عن مجاهد ، بحار الأنوار : ج 41 ص 33 ح 4 .
4- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 163 ح 3596 ، عوالی اللآلی : ج 3 ص 200 ح 24 .
5- .الکافی : ج 8 ص 165 ح 175 عن معاویه بن وهب ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 326 ح 895 ، المحاسن : ج 2 ص 464 ح 2608 کلاهما عن زید الشحّام وفیهما «من کدّ یده» بدل «دبرت فیهم یداه» ، الأمالی للصدوق : ص 356 ح 437 ، مجمع البیان : ج 9 ص 133 کلاهما عن محمّد بن قیس عن الإمام الباقر علیه السلام وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 130 ح 41 .

ص: 219

امام علی علیه السلام :یک بار ، در مدینه به شدّت گرسنه شدم . برای پیدا کردن کاری ، به بخش های بالای مدینه رفتم . ناگاه زنی را دیدم که کلوخ جمع کرده است. فهمیدم که می خواهد آنها را خیس کند . نزد آن زن رفتم و با او توافق کردم که برای آوردن هر دلو آب ، یک خرما بگیرم . شانزده دلو پُر ، آب آوردم تا دستانم تاول زد . آن گاه آبی آوردم و بر دستم ریختم و نزد آن زن رفتم و گفتم : «[ببین] کف دستانم چنین شد» و زن ، برای من شانزده خرما شمرد . نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم و او را آگاه گردانیدم و پیامبر صلی الله علیه و آله هم از آن خرما با من خورد .

کتاب من لا یحضره الفقیه :امام علی علیه السلام در گرمای روز برای بر آوردن نیازی، از خانه بیرون می رفت که برآورده شده بود . امام علیه السلام می خواست خدا ، او را در حالی ببیند که در طلب روزی حلال ، خود را به زحمت می اندازد .

امام صادق علیه السلام در یادکرد از امام علی علیه السلام :به خدا سوگند ، او هزار برده را در راه خداوند عز و جل آزاد کرد . دستان ایشان به خاطر آزاد کردن این برده ها زخم شده بود .

.


ص: 220

الغارات عن عبد اللّه بن الحسن (بن الحسن) بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام :أعتَقَ عَلِیٌّ علیه السلام ألفَ أهلِ بَیتٍ بِما مَجَلَت یَداهُ وعَرِقَ جَبینُهُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنکَدِرِ کانَ یَقولُ : ما کُنتُ أری أنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام یَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّی رَأَیتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَنی ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَیِّ شَیءٍ وَعَظَکَ ؟ قالَ : خَرَجتُ إلی بَعضِ نَواحِی المَدینَهِ فی ساعَهٍ حارَّهٍ ، فَلَقِیَنی أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام وکانَ رَجُلاً بادِنا ثَقیلاً وهُوَ مُتَّکِئٌ عَلی غُلامَینِ أسوَدَینِ أو مَولَیَینِ ، فَقُلتُ فی نَفسی : سُبحانَ اللّهِ ! شَیخٌ مِن أشیاخِ قُرَیشٍ فی هذِهِ السّاعَهِ عَلی هذِهِ الحالِ فی طَلَبِ الدُّنیا ! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ، فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلامَ بِنَهرٍ (2) وهُوَ یَتَصابُّ عَرَقا ، فَقُلتُ : أصلَحَکَ اللّهُ ، شَیخٌ مِن أشیاخِ قُرَیشٍ فی هذِهِ السّاعَهِ عَلی هذِهِ الحالِ فی طَلَبِ الدُّنیا ! أرَأَیتَ لَو جاءَ أجَلُکَ وأنتَ عَلی هذِهِ الحالِ ماکُنتَ تَصنَعُ ؟ فَقالَ : لَو جاءَنِی المَوتُ وأنَا عَلی هذِهِ الحالِ ، جاءَنی وأنَا فی (طاعَهٍ مِن) طاعَهِ اللّهِ ، أکُفُّ بِها نَفسی وعِیالی عَنکَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما کُنتُ أخافُ أن لَو جاءَنِی المَوتُ وأنَا عَلی مَعصِیَهٍ مِن مَعاصِی اللّهِ . فَقُلتُ : صَدَقتَ یَرحَمُکَ اللّهُ ، أرَدتُ أن أعِظَکَ فَوَعَظتَنی . (3)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 92 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 354 ح 1175 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 2 ص 202 نحوه .
2- .النَّهْر : الزَّجْر ، یقال : نَهَره وانْتَهَره (المصباح المنیر : ص 628 «نهر») .
3- .الکافی : ج 5 ص 73 ح 1 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 325 ح 894 ، الإرشاد : ج 2 ص 161 کلّها عن عبدالرحمن بن الحجّاج ، شرح الأخبار : ج 3 ص 282 ح 1192 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 287 ح 5 ؛ الفصول المهمّه لابن الصبّاغ : ص 210 ، وراجع : تهذیب التهذیب : ج 5 ص 211 الرقم 7274 .

ص: 221

الغارات به نقل از عبد اللّه بن الحسن [بن الحسن] بن علی بن ابی طالب علیه السلام :علی علیه السلام هزار خانوار را با درآمدی که با پینه دست و عرق جبین ، به دست آورده بود ، آزاد کرد .

امام صادق علیه السلام :محمّد بن منکدر می گفت : من گمان نمی کردم امام زین العابدین علیه السلام جانشینی برتر از خود بنهد، تا آن که پسرش امام باقر علیه السلام را دیدم و خواستم بدو پند دهم ؛ ولی او مرا پند داد . دوستانش به منکدر گفتند : امام علیه السلام به چه چیزی تو را پند داد؟ گفت : در ساعات گرم روز به یکی از مناطق مدینه رفتم . امام باقر که مردی تنومند و سنگین بود مرا دید . او به دو غلام سیاه یا دو برده تکیه کرده بود . با خود گفتم : سبحان اللّه ! در این ساعت ، بزرگی از بزرگان قریش، در طلب دنیاست! خوب است او را اندرز دهم . به او نزدیک شدم و سلام کردم . او در حالی که عرق می ریخت ، به تندی جواب سلام مرا داد . گفتم : خدا حالت را نیکو گردانَد! بزرگی از بزرگان قریش ، در این ساعت در طلب دنیاست!؟ هیچ می دانی اگر در این وضع، مرگ تو فرا رسد ، چه می کنی؟ فرمود : «اگر مرگم در این وضع فرا رسد ، در حالی فرا رسیده است که من در حال فرمانبری از خدا هستم و با این فرمانبری و اطاعت ، خود و خانواده ام را از نیاز به تو و مردم باز می دارم . من از این می هراسم که اگر مرگم ، در حال معصیت خدا رسد ، چه کنم» . گفتم : خدا بر تو رحمت آورَد! راست می گویی . من خواستم به تو پند دهم ؛ لیکن تو به من پند دادی .

.


ص: 222

الکافی عن أبی عمرو الشّیبانیّ :رَأَیتُ أبا عَبدِاللّهِ علیه السلام وبِیَدِهِ مِسحاهٌ وعَلَیهِ إزارٌ غَلیظٌ یَعمَلُ فی حائِطٍ لَهُ وَالعَرَقُ یَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، أعطِنی أکفِکَ . فَقالَ لی : إنّی اُحِبُّ أن یَتَأَذَّی الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ فی طَلَبِ المَعیشَهِ . (1)

الکافی عن عبد الأعلی مولی آل سام :اِستَقبَلتُ أبا عَبدِاللّهِ علیه السلام فی بَعضِ طُرُقِ المَدینَهِ فی یَومٍ صائفٍ شَدیدِ الحَرِّ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، حالُکَ عِندَ اللّهِ عز و جلوقَرابَتُکَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأنتَ تَجهَدُ لِنَفسِکَ فی مِثلِ هذَا الیَومِ ؟! فَقالَ : یا عَبدَ الأَعلی ، خَرَجتُ فی طَلَبِ الرِّزقِ لِأَستَغنِیَ عَن مِثلِکَ . (2)

الکافی عن أبی حمزه :رَأَیتُ أبَا الحَسَنِ علیه السلام یَعمَلُ فی أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِی العَرَقِ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، أینَ الرِّجالُ ؟ فَقالَ : یا عَلِیُّ ، قَد عَمِلَ بِالیَدِ مَن هُوَ خَیرٌ مِنّی فی أرضِهِ ومِن أبی ، فَقُلتُ لَهُ : ومَن هُوَ ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأمیرُ المُؤمِنینَ ، وآبائی علیهم السلام کُلُّهُم کانوا قَد عَمِلوا بِأَیدیهِم ، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِیّینَ وَالمُرسَلینَ وَالأَوصِیاءِ وَالصّالِحینَ . (3)

6 / 7سیرَتُهُم فِی العَطاء وَالصِّلَهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنّا لَنُعطی غَیرَ المُستَحِقِّ حَذَرا مِن رَدِّ المُستَحِقِّ . (4)

.

1- .الکافی : ج 5 ص 76 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 57 ح 101 ، وراجع : کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 163 ح 3595 .
2- .الکافی : ج 5 ص 74 ح 3 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 325 ح 893 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 55 ح 96 .
3- .الکافی : ج 5 ص 75 ح 10 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 162 ح 3593 ، عوالی اللآلی : ج 3 ص 200 ح 22 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 115 ح 27 .
4- .عدّه الداعی : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 159 ح 37 .

ص: 223



6 / 7 روش اهل بیت علیهم السلام در بخشش و صله

الکافی به نقل از ابو عمرو شیبانی :امام صادق علیه السلام را دیدم که بیلی در دست و جامه ای زبر بر تن دارد و در باغ خود، مشغول کار است و عرق از پشتش می ریزد . گفتم : قربانت گردم! اجازه بده من این کار را برایَت انجام دهم . فرمود : «من دوست دارم انسان ، در طلب معاش ، خود را در گرمای آفتاب به رنج اندازد» .

الکافی به نقل از عبد الأعلی، وابسته خاندان سام :در روزی از روزهای بسیار گرم تابستان ، با امام صادق علیه السلام رو به رو شدم . گفتم : قربانت گردم! وضع تو در درگاه خداوندی و خویشاوندی ات با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین است ؛ ولی با این حال ، در چنین روزی، خود را به سختی می افکنی؟! امام علیه السلام فرمود : «ای عبد الأعلی! در طلب روزی بیرون آمده ام تا از امثال تو بی نیاز باشم» .

الکافی به نقل از ابو حمزه :امام کاظم علیه السلام را دیدم که در زمینش کار می کرد و دو پایش خیس عرق شده بود . گفتم : قربانت گردم! مَردانت کجا هستند؟ فرمود : «ای علی! کسانی با دستشان در زمینِ خود کار کرده اند که از من و پدرم بهتر بودند» . گفتم : آنها چه کسانی بودند؟ فرمود : «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، امیر مؤمنان علیه السلام و پدرانم، همگی با دست خویش کار می کرده اند . این ، کارِ پیامبران و فرستادگان و جانشینان و نیکان است» .

6 / 7روش اهل بیت علیهم السّلام در بخشش و صلهپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ما از بیم آن که مستحق را رد نکرده باشیم ، به غیر مستحق هم می بخشیم .

.


ص: 224

ربیع الأبرار عن محمّد بن الحنفیّه :کانَ أبی یَدعو قَنبَرا بِاللَّیلِ فَیُحمِّلُهُ دَقیقا وتَمرا فَیَمضی إلی أبیاتٍ قَد عَرَفَها ولا یَطَّلِعُ عَلَیهِ أحَدٌ . فَقُلتُ لَهُ : یا أبَتِ ، مایَمنَعُکَ أن یَدفَعَ إلَیهِم نَهارا ؟ قالَ : یا بُنَیَّ ، صَدَقَهَ السِّرِّ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ عز و جل . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام قاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، نَعلاً ونَعلاً ، وثَوبا وثَوبا ، ودینارا ودینارا . (2)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن الحسن البصریّ :کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام سَیِّدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ ، فَذَهَبَ ذاتَ یَومٍ مَعَ أصحابِهِ إلی بُستانِهِ ، وکانَ فی ذلِکَ البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافی» ، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَی الغُلامَ قاعِدا یَأکُلُ خُبزا ، فَنَظَرَ الحُسَینُ علیه السلام إلَیهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَهٍ مُستَتِرا لا یَراهُ ، فَکانَ یَرفَعُ الرَّغیفَ فَیَرمی بِنِصفِهِ إلَی الکَلبِ ویَأکُلُ نِصفَهُ الآخَرَ . فَتَعَجَّبَ الحُسَینُ علیه السلام مِن فِعلِ الغُلامِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن أکلِهِ قالَ : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ ، اللّهُمَّ اغفِر لی ، وَاغفِر لِسَیِّدی ، وبارِک لَهُ کَما بارَکتَ عَلی أبَوَیهِ ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ . فَقامَ الحُسَینُ علیه السلام وقالَ : یا صافی ! فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ : یا سَیِّدی وسَیِّدَ المُؤمِنینَ ، إنّی ما رَأَیتُکَ ، فَاعفُ عَنّی . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اِجعَلنی فی حِلٍّ یا صافی ، لِأَنّی دَخَلتُ بُستانَکَ بِغَیرِ إذنِکَ . فَقالَ صافی : بِفَضلِکَ یا سَیِّدی وکَرَمِکَ وسُؤدُدِکَ تَقولُ هذا . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : رَأَیتُکَ تَرمی بِنِصفِ الرَّغیفِ لِلکَلبِ وتَأکُلُ النِّصفَ الآخَرَ ، فَما مَعنی ذلِکَ ؟ فَقالَ الغُلامُ : إنَّ هذَا الکَلبَ یَنظُرُ إلَیَّ حینَ آکُلُ ، فَأَستَحی مِنهُ یا سَیِّدی لِنَظَرِهِ إلَیَّ ، وهذا کَلبُکَ یَحرُسُ بُستانَکَ مِنَ الأَعداءِ ، فَأَنَا عَبدُکَ ، وهذا کَلبُکَ ، فَأَکَلنا رِزقَکَ مَعا . فَبَکَی الحُسَینُ وقالَ : أنتَ عَتیقٌ للّهِِ ، وقَد وَهَبتُ لَکَ ألفَی دینارٍ بِطیبَهٍ مِن قَلبی . فَقالَ الغُلامُ : إن أعتَقتَنی فَأَنَا اُریدُ القِیامَ بِبُستانِکَ . فَقالَ الحُسَینُ : إنَّ الرَّجُلَ إذا تَکَلَّمَ بِکَلامٍ فَیَنبَغی أن یُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ ، فَأَنَا قَد قُلتُ : دَخَلتُ بُستانَکَ بِغَیرِ إذنِکَ ، فَصَدَّقتُ قَولی ، ووَهَبتُ البُستانَ وما فیهِ لَکَ ، غَیرَ أنَّ أصحابی هؤُلاءِ جاؤوا لِأکلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلهُم أضیافا لَکَ وأکرِمهُم مِن أجلی ، أکرَمَکَ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ وبارَک لَکَ فی حُسنِ خُلقِکَ وأدَبِکَ . فَقالَ الغُلامُ : إن وَهَبتَ لی بُستانَکَ فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِکَ وشیعَتِکَ . قالَ الحَسَنُ [ البَصرِیُّ ] : فَیَنبَغی لِلمُؤمِنِ أن یَکونَ کَنافِلَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3)

.

1- .ربیع الأبرار : ج 2 ص 148 ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 69 ح 552 ، وراجع : الکافی : ج 4 ص 7 ح 1 و تهذیب الأحکام : ج 4 ص 105 ح 299 .
2- .تهذیب الأحکام : ج 5 ص 11 ح 29 عن الحلبی ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 14 عن القاسم بن عبد الرحمن عن الإمام الباقر علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 339 ح 13 ؛ السنن الکبری : ج 4 ص 542 ح 8645 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 260 الرقم 47 کلاهما عن ابن عبّاس ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 243 عن علیّ بن زید بن جدعان وکلّها نحوه .
3- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 153 ؛ مستدرک الوسائل : ج 7 ص 192 ح 8006 نقلاً عن السیّد ولیّ اللّه الرضوی فی مجمع البحرین فی مناقب السبطین .

ص: 225

ربیع الأبرار به نقل از محمّد بن حنفیّه :پدرم ، شبانه قنبر را می خواند و آرد و خرما بر دوش او می گذاشت و بی آن که کسی آگاهی یابد ، به خانه هایی که می شناخت ، می رساند . به او گفتم : پدر جان! چرا آن را در روز بدیشان نمی بخشی؟ فرمود : «فرزندم! صدقه پنهانی ، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش می کند» .

امام صادق علیه السلام :حسن بن علی علیه السلام سه بار ، هر آنچه از کفش و جامه و دینار داشت ، با خدا تقسیم کرد .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از حسن بصری :حسین بن علی علیه السلام ، سَروری زاهد ، پارسا ، شایسته ، خیرخواه و خوش اخلاق بود . ایشان روزی با اطرافیانش به باغ خود رفت . در این باغ، غلامی کار می کرد که نامش «صافی» بود . چون امام علیه السلام به باغ نزدیک شد ، غلام را دید که نشسته و نان می خورد . امام حسین علیه السلام بدو نگریست و زیر درخت خرمایی نشست که ایشان را می پوشانْد و غلام نمی توانست ایشان را ببیند . غلام ، یک گرده نان را بر می داشت و نصف آن را به طرف سگش می انداخت و نیم دیگر را خودش می خورد . حسین علیه السلام از این کار غلام در شگفت شد . چون غلام از خوردنْ آسوده گشت ، گفت : سپاس ، خداوند جهانیان را . خدایا! مرا بیامرز و سَرورم را بیامرز و به او برکت بده ، چنان که به پدر و مادر او برکت دادی ، به رحمت خودت ، ای مهربان ترینِ مهربانان! در این هنگام ، حسین علیه السلام برخاست و فرمود : «ای صافی!». غلام ، وحشت زده برخاست و گفت : سَرورم و سَرور همه مؤمنان! من شما را ندیدم. مرا ببخش . حسین علیه السلام فرمود : «مرا حلال کن ، ای صافی ؛ زیرا من ، بدون اجازه تو به باغت وارد شدم» . صافی گفت : به سبب فضیلت و کرم و سَروری خودت چنین سخنی را می گویی، سَرورم! حسین علیه السلام فرمود : «دیدم که نیمی از گرده نان را به سگَت می دهی و نیم دیگر آن را خود می خوری . این کار چه معنا دارد؟» . غلام گفت : سَرورم! هنگامی که من نان می خوردم ، این سگ به من می نگریست . من از نگاه او شرم کردم . آخر ، این هم سگِ توست که باغت را در برابر دشمنان حفظ می کند . من برده تو ام و این ، سگ توست و هر دو با هم ، روزیِ از تو رسیده را خوردیم . حسین علیه السلام گریست و فرمود : «تو در راه خدا آزادی و با طیبِ خاطر ، دو هزار دینار به تو می بخشم» . غلام گفت : اگر مرا آزاد می کنی ، من باز هم می خواهم عهده دار باغ تو باشم . حسین علیه السلام فرمود : «مرد، هر گاه سخنی بر زبان می آورد ، شایسته است که آن را با عمل خود تأیید کند . من گفتم : بدون اجازه تو به باغت وارد شدم و سخن خود را تأیید کردم و باغ را با هر آنچه در آن است ، به تو بخشیدم ؛ ولی این گروه از اطرافیان من آمده اند تا میوه و خرما بخورند . آنها را به خاطر من ، میهمان خود بدار و ارجشان نِه. خداوند در روز رستاخیز ، بر تو ارج نهد و به سبب خوش اخلاقی و ادبت ، به تو برکت دهد!» . غلام گفت : اگر تو باغت را به من بخشیدی ، من هم آن را وقف اطرافیان و شیعیان تو می کنم . بر مؤمن شایسته است که همچون نوه پیامبر خدا باشد .

.


ص: 226

علل الشرائع عن أبی حمزه الثّمالی :سَمِعتُ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ لِمَولاهٍ لَهُ : لا یَعبُرُ عَلی بابی سائِلٌ إلّا أطعَمتُموهُ ، فَإِنَّ الیَومَ یَومُ الجُمُعَهِ . قُلتُ لَهُ : لَیسَ کُلُّ مَن یَسأَلُ مُستَحِقّا ! فَقالَ علیه السلام : أخافُ أن یَکونَ بَعضُ مَن یَسأَلُنا مُحِقّا فَلا نُطعِمَهُ ونَرُدَّهُ ، فَیَنزِلَ بِنا أهلَ البَیتِ ما نَزَلَ بِیَعقوبَ . (1)

.

1- .علل الشرائع : ص 45 ح 1 ، قصص الأنبیاء للراوندی : ص 126 ح 127 نحوه ، بحار الأنوار : ج 12 ص 271 ح 48 .

ص: 227

علل الشرائع به نقل از ابو حمزه ثمالی :شنیدم امام زین العابدین علیه السلام به کنیز خود می فرماید : «بر درِ خانه من ، فقیری گذر نکند ، مگر آن که او را اطعام کنید» . آن روز ، جمعه بود . به امام علیه السلام گفتم : هر که چیزی می خواهد که مستحق نیست . امام علیه السلام فرمود : «می ترسم یکی از کسانی که گدایی می کند ، مستحق باشد و ما او را اطعام نکنیم و بازش گردانیم و آن گاه بر ما اهل بیت ، آن نازل شود که بر یعقوب نازل شد» .

.


ص: 228

الإمام الباقر علیه السلام :إنّا أهلَ البَیتِ نَصِلُ مَن قَطَعَنا ونُحسِنُ إلی مَن أساءَ إلَینا ، فَنَری وَاللّهِ فی ذلِکَ العاقِبَهَ الحَسَنَهَ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :کانَ أبی علیه السلام أقَلَّ أهلِ بَیتِهِ مالاً وأعظَمَهُم مَؤونَهً ، وکانَ یَتَصَدَّقُ کُلَّ جُمُعَهٍ بِدینارٍ ، وکانَ یَقولُ : الصَّدَقَهُ یَومَ الجُمُعَهِ تُضاعَفُ ؛ لِفَضلِ یَومِ الجُمُعَهِ عَلی غَیرِهِ مِنَ الأَیّامِ . (2)

مکارم الأخلاق لابن أبی الدنیا عن سلمی مولاه أبی جعفر علیه السلام :کانَ یَدخُلُ عَلَیهِ إخوانُهُ فَلا یَخرُجونَ مِن عِندِهِ حَتّی یُطعِمَهُمُ الطَّیِّبَ ویَکسُوَهُمُ الثِّیابَ الحَسَنَهَ ویَهَبَ لَهُمُ الدَّراهِمَ ، قالَت : فَأَقولُ لَهُ : بَعضَ ما تَصنَعُ! قالَ : فَیَقولَ : یا سَلمی ، ما نُؤَمِّلُ فِی الدُّنیا بَعدَ المَعارِفِ وَالإِخوانِ ؟! (3)

الإرشاد عن الحسن بن کثیر :شَکَوتُ إلی أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام الحاجَهَ وجَفاءَ الإِخوانِ ، فَقالَ : بِئسَ الأَخُ أَخٌ یَرعاکَ غَنِیّا ویَقطَعُکَ فَقیرا . ثُمَّ أمَرَ غُلامَهُ فَأَخرَجَ کیسا فیهِ سَبعُمِئَهِ دِرهَمٍ ، وقالَ : اِستَنفِق هذِهِ فَإِذا نَفِدَت فَأَعلِمنی . (4)

الکافی عن هشام بن سالم :کانَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام إذا أعتَمَ (5) وذَهَبَ مِنَ اللَّیلِ شَطرُهُ أخَذَ جِرابا فیهِ خُبزٌ ولَحمٌ وَالدَّراهِمُ فَحَمَلَهُ عَلی عُنُقِهِ ، ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إلی أهلِ الحاجَهِ مِن أهلِ المَدینَهِ فَقَسَّمَهُ فیهِم ولا یَعرِفونَهُ ، فَلَمّا مَضی أبو عَبدِ اللّه علیه السلام فَقَدوا ذلِکَ فَعَلِموا أنَّهُ کانَ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام . (6)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 488 ح 1 عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر عن الإمام الرضا علیه السلام ، قرب الإسناد : ص 386 ح 1358 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 367 ح 1 .
2- .ثواب الأعمال : ص 220 ح 1 عن أبی محمّد الوابشی وعبداللّه بن بکیر ، بحار الأنوار : ج 46 ص 294 ح 23 .
3- .مکارم الأخلاق لابن أبی الدنیا : ص 212 ح 312 ، الإخوان : ص 214 ح 177 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 ، الفصول المهمّه لابن الصبّاغ : ص 212 وفی الأخیرین «ما حسنهُ الدنیا إلّا صله الإخوان والمعارف» بدل «ما نؤمّل فی الدنیا...» ؛ کشف الغمّه : ج 2 ص 330 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 290 ح 15 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 166 ، روضه الواعظین : ص 225 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 287 ح 6 ؛ الإخوان : ص 215 ح 179 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 .
5- .عَتَم اللیل وأعتم : إذا مرّ قطعه من اللیل ، والعَتَمه : ثلث اللیل الأوّل بعد غیبوبه الشفق ، وقیل : وقت صلاه العشاء الأخیره ، وأعتم الرجل : صار فی ذلک الوقت (اُنظر: لسان العرب : ج 12 ص 381 «عتم»).
6- .الکافی : ج 4 ص 8 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 38 ح 40 .

ص: 229

امام باقر علیه السلام :ما اهل بیت، به هر که از ما بگلسد ، می پیوندیم و به کسی که به ما بدی کند ، نیکی می کنیم . به خدا سوگن اق اق فرجام نیک را در این می بینیم .

امام صادق علیه السلام :پدر من در میان اهل بیتش ، مالش از همه کمتر و مخارجش از همه بیشتر بود . او هر جمعه ، یک دینار صدقه می داد و می فرمود : «صدقه در روز جمعه ، به سبب فضیلت روز جمعه بر دیگر روزها دو چندان می شود» .

مکارم الأخلاق، ابن ابی الدنیا به نقل از سلمی، کنیز امام باقر علیه السلام :برادران امام علیه السلام بر ایشان وارد می شدند و از پیش ایشان نمی رفتند ، مگر آن که امام علیه السلام آنان را خوراک نیکو می داد و جامه فاخر بر تنشان می کرد و چند درهم بدیشان صله می داد . من به ایشان عرض می کردم : کارها می کنی! امام علیه السلام می فرمود : «ای سلمی! ما در دنیا چیزی جز بخشش و احسان به برادران، آرزویی نداریم» .

الإرشاد به نقل از حسن بن کثیر :نزد امام باقر علیه السلام از فقر و جفای برادران، شکوه کردم . فرمود : «بدترین برادر ، برادری است که تو را به وقت توانگری در نظر داشته باشد و هنگام فقر ، از تو ببُرد» . سپس به غلامش دستور داد همیانی بیاورد که در آن هفتصد درهم بود . و فرمود : «این را خرج کن و هر گاه تمام شد ، مرا آگاه کن» .

الکافی به نقل از هشام بن سالم :امام صادق علیه السلام هر گاه تاریک می شد و نیمی از شب سپری می گشت ، کیسه ای پوستین بر می گرفت که در آن، نان و گوشت و درهم بود. آن را بر گردن می افکنْد و برای نیازمندان مدینه می بُرد و در حالی که او را نمی شناختند ، میانشان تقسیم می کرد . چون امام علیه السلام رحلت کرد و آنها این کمک ها را از دست دادند ، دانستند که آن شخص ، امام صادق علیه السلام بوده است .

.


ص: 230

الکافی عن معلّی بن خنیس :خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام فی لَیلَهٍ قَد رَشَّت وهُوَ یُریدُ ظُلَّهَ بَنی ساعِدَهَ ، فَأَتبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَیءٌ ، فَقالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَینا ، فَأَتَیتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ، فَقالَ : مُعَلًّی ؟ قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداکَ ، فَقالَ لی : اِلَتمِس بِیَدِکَ ، فَما وَجَدتَ مِن شَیءٍ فَادفَعهُ إلَیَّ . قالَ : فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ کَثیرٍ ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَیهِ ما وَجَدتُ ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ أعجَزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، أحمِلُهُ عَلی رَأسی ؟ فَقالَ : لا ، أنَا أولی بِهِ مِنکَ ولکِنِ امضِ مَعی . قالَ : فَأَتَینا ظُلَّهَ بَنی ساعِدَهَ ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِیامٍ فَجَعَلَ یَدُسُّ الرَّغیفَ وَالرَّغیفَینِ حَتّی أتی عَلی آخِرِهِم ثُمَّ انصَرَفنا ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، یَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ ؟ فَقالَ : لَوعَرَفوا لَواسَیناهُم بِالدُّقَّهِ . (1)

الأمالی للطوسی عن أبی جعفر الخثعمی :أعطانی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام خَمسینَ دینارا فِی صُرَّهٍ ، فَقالَ لی : اِدفَعها إلی رَجُلٍ مِن بَنی هاشِمٍ ولا تُعلِمهُ أنّی أعطَیتُکَ شَیئا . فَأَتَیتُهُ فَقالَ : مِن أینَ هذِهِ ؟ جَزاهُ اللّهُ خَیرا ، فَما یَزالُ کُلَّ حینٍ یَبعَثُ بِها فَنَکونُ مِمّا نَعیشُ فیهِ إلی قابِلٍ ، ولکِن لا یَصِلُنی جَعفَرٌ بِدِرهَمٍ فی کَثرَهِ مالِهِ ! (2)

.

1- .الکافی : ج 4 ص 8 ح 3 ، تهذیب الأحکام : ج 4 ص 105 ح 300 ، ثواب الأعمال : ص 173 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 21 ح 17 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 75 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 677 ح 1433 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 273 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 23 ح 26 .

ص: 231

الکافی به نقل از معلّی بن خنیس :امام صادق علیه السلام در شبی که نم نم باران می آمد ، آهنگ سقیفه بنی ساعده کرد . من هم او را تعقیب کردم . ناگهان چیزی از او افتاد . امام علیه السلام فرمود : «بسم اللّه ، خدایا! آن را به ما باز گردان» . به خدمتش رسیدم و سلام کردم . فرمود : «معلّی! تو هستی؟» . گفتم : بله ، قربانت گردم! فرمود : «با دستت زمین را لمس کن و هر چه یافتی ، به من بده» . ناگهان دیدم مقدار زیادی نان ریخته است . آنچه را می یافتم ، به ایشان می دادم و این چنین ، کیسه ای چرمی از نان پر شد که من نمی توانستم آن را حمل کنم . گفتم : قربانت گردم! آن را بر سر خود حمل بکنم؟ فرمود : «نه . من به این کار از تو شایسته ترم ؛ ولی همراه من بیا» . به سقیفه بنی ساعده رسیدیم و به جماعتی برخوردیم که خواب بودند . امام علیه السلام یک یا دو گرده نان ، زیر سر هر یک می نهاد تا به آخرین آنها رسید و آن گاه باز گشتیم . گفتم : قربانت گردم! اینها حق را می شناسند (شیعه هستند)؟ فرمود : «اگر حق را می شناختند ، از دل و جان بدیشان یاری می رساندیم» .

الأمالی، طوسی به نقل از ابو جعفر خثعمی :امام صادق علیه السلام پنجاه دینار را در همیانی به من داد و فرمود : «آن را به مردی از بنی هاشم بده و به او نگو که من چیزی به تو داده ام» . نزد آن مرد رفتم . او گفت : این از کجاست؟ خدا به او جزای خیر دهد! او هر بار که این مال را می فرستد ، ما با آن تا دفعه بعد زندگی می کنیم ؛ ولی جعفر [صادق ]با آن فراوانیِ مال ، یک درهم هم برای ما نمی فرستد!

.


ص: 232

العدد القویّه :کانَ جَعفَرٌ علیه السلام یُطعِمُ حَتّی لا یَبقی لِعِیالِهِ شَیءٌ . (1)

الإمام الکاظم علیه السلام :نَحنُ فِی العِلمِ وَالشَّجاعَهِ سَواءٌ ، وفِی العَطایا عَلی قَدرِ ما نُؤمَرُ . (2)

الکافی عن الیسع بن حمزه :کُنتُ فی مَجلِسِ أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام اُحَدِّثُهُ ، وقَدِ اجتَمَعَ إلَیهِ خَلقٌ کَثیرٌ یَسأَلونَهُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ ، إذ دَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ طُوالٌ آدَمٌ (3) فَقالَ : السَّلامُ عَلَیکَ یَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، رَجُلٌ مِن مُحِبّیکَ ومُحِبّی آبائِکَ وأجدادِکَ ، مَصدَری مِنَ الحَجِّ ، وقَدِ افتَقَدتُ نَفَقَتی وما مَعِیَ ما أبلُغُ مَرحَلَهً ، فَإِن رَأَیتَ أن تُنهِضَنی إلی بَلَدی وللّهِِ عَلَیَّ نِعمَهٌ ، فَإِذا بَلَغتُ بَلَدی تَصَدَّقتُ بِالَّذی تولینی عَنکَ فَلَستُ مَوضِعَ صَدَقَهٍ ، فقالَ لَهُ : اِجلِس رَحِمَکَ اللّهُ . وأقبَلَ عَلَی النّاسِ یُحَدِّثُهُم حَتّی تَفَرَّقوا ، وبَقِیَ هُوَ وسُلَیمانُ الجَعفَرِیُّ وخَیثَمَهُ وأنَا ، فَقالَ : أتَأذَنونَ لی فِی الدُّخولِ ؟ فَقالَ لَهُ سُلَیمانُ : قَدَّمَ اللّهُ أمرَکَ . فَقامَ فَدَخَلَ الحُجرَهَ وبَقِیَ ساعَهً ، ثُمَّ خَرَجَ ورَدَّ البابَ وأخرَجَ یَدَهُ مِن أعلَی البابِ وقالَ : أینَ الخُراسانِیُّ ؟ فَقالَ : ها أنَا ذا ، فَقالَ : خُذ هذِهِ المِائَتَی دینارٍ وَاستَعِن بِها فی مَؤونَتِکَ ونَفَقَتِکَ ، وتَبَرَّک بِها ولا تَصَدَّق بِها عَنّی ، وَاخرُج فَلا أراکَ ولا تَرانی . ثُمَّ خَرَجَ ، فَقالَ لَهُ سُلَیمانُ : جُعِلتُ فِداکَ ، لَقَد أجزَلتَ ورَحِمتَ فَلِماذا سَتَرتَ وَجهَکَ عَنهُ ؟ فَقالَ : مَخافَهَ أن أری ذُلَّ السُّؤالِ فی وَجهِهِ لِقَضائی حاجَتَهُ ، أما سَمِعتَ حَدیثَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : المُستَتِرُ بِالحَسَنَهِ یَعدِلُ سَبعینَ حَجَّهً ، وَالمُذیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخذولٌ وَالمُستَتِرُ بِها مَغفورٌ لَهُ ؟ أما سَمِعتَ قَولَ الاُوَلِ (4) : مَتی آتِهِ یَومًا لِأَطلُبَ حاجَهًرَجَعتُ إلی أهلی ووَجهی بِمائِهِ (5)

.

1- .العدد القویّه : ص 152 ح 77 عن الهیّاج بن بسطام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 33 ح 30 ؛ تهذیب الکمال : ج 5 ص 87 الرقم 950 ، حلیه الأولیاء : ح 3 ص 194 الرقم 242 ، سیر أعلام النبلاء : ج 6 ص 262 الرقم 117 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 112 کلّها عن الهیّاج بن بسطام .
2- .الکافی : ج 1 ص 275 ح 2 ، مسائل علیّ بن جعفر : ص 327 ح 814 ، بصائر الدرجات : ص 480 ح 3 کلّها عن علیّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 25 ص 357 ح 7 .
3- .الآدَمُ من الناسِ : الأسمر (لسان العرب : ج 12 ص 11 «أدم») .
4- .أی القدماء الذین تقدّم عهدهم (کما فی الوافی) .
5- .الکافی : ج 4 ص 23 ح 3 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 360 نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 101 ح 19 .

ص: 233

العدد القویّه به نقل از هیاج بن بسطام :امام صادق علیه السلام آن قدر اطعام می کرد که دیگر برای خانواده اش چیزی باقی نمی ماند .

امام کاظم علیه السلام :ما همه در علم و شجاعت ، یک سانیم؛ ولی در بخشش ، به اندازه ای هستیم که مأموریم .

الکافی به نقل از یسع بن حمزه :در خدمت امام رضا علیه السلام بودم و با ایشان سخن می گفتم . گروه فراوانی در خدمت ایشان بودند و از ایشان در باره حلال و حرام می پرسیدند که مردی بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت : سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا! مردی از دوستداران تو و دوستداران پدران و نیاکان تو ام . از حج باز می گردم . خرجی خود را گم کرده ام و چیزی ندارم تا خود را با آن به جایی برسانم . اگر صلاح می دانی ، مرا به شهرم برسان . از فضل خدا توانگر هستم و هر گاه به شهر خود رسیدم ، آن مقدار که به من داده ای ، به عوضِ تو صدقه می دهم ؛ چرا که به من صدقه تعلّق نمی گیرد . امام علیه السلام فرمود : «بنشین . رحمت خدا بر تو باد!» و به مردم رو کرد و با آنها سخن گفت تا همه پراکنده شدند و آن مرد ماند به همراه سلیمان جعفری و خیثمه و من . امام علیه السلام فرمود : «آیا به من اجازه می دهید به اندرونی بروم؟». سلیمان گفت : خداوند ، کار شما را پیش ببرد ! امام علیه السلام برخاست و داخل اتاق شد و اندکی باقی ماند و بیرون آمد و در را بست و دستش را از بالای در بیرون آورد و فرمود : «آن خراسانی کجاست؟» . گفت : این جا هستم . امام علیه السلام فرمود : «این دویست دینار را بگیر و آن را کمک خرج خود کن و با آن ، برکت بجوی و از سوی من صدقه نده و برو تا نه من تو را ببینم و نه تو مرا ببینی» . آن مرد رفت . سلیمان به امام علیه السلام گفت : قربانت گردم! با نظر بلندی بخشیدی و رحم آوردی ؛ امّا چرا چهره ات را از او پوشاندی؟ امام علیه السلام فرمود : «از ترس این که خواریِ خواهش را به سبب این که آن را بر آوردم ، در چهره اش ببینم . آیا این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیده ای که : نیکویی کردن پنهانی ، همسنگ هفتاد حج است و آن که پرده از بدی بر دارد ، بی یار وا نهاده می شود و آن که بدی را بپوشاند ، خدا او را می آمرزد؟ . آیا این سخن پیشینیان را نشنیده ای که : هر گاه من برای طلب نیازی نزد او آیم به سوی خانواده ام باز می گردم ، در حالی که آبرویم باقی است» .

.


ص: 234

تفسیر العیاشی عن محمّد بن عیسی بن زیاد :کُنتُ فی دیوانِ ابنِ عَبّادٍ فَرَأیتُ کِتابا یُنسَخُ ، سَأَلتُ (1) عَنهُ فَقالوا : کِتابُ الرِّضا إلَی ابنِهِ علیهماالسلاممِن خُراسانَ ، فَسَأَلتُهُم أن یَدفَعوهُ إلَیَّ فَدَفَعوهُ إلَیَّ ، فَإِذا فیهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، أبقاکَ اللّهُ طَویلاً وأعاذَکَ مِن عَدُوِّکَ یا وَلَدی فِداکَ أبوکَ ، قَد فَسَّرتُ لَکَ ما لی وأنَا حَیٌّ سَوِیٌّ رَجاءَ أن یَمُنَّکَ اللّهُ بِالصِّلَهِ لِقَرابَتِکَ ولِمُوالی موسی وجَعفَرٍ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما ... ، قالَ اللّهُ : «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا فَیُضاعِفَهُ لَهُ أضعافًا کَثیرَهً» (2) وقالَ : «لِیُنفِق ذو سَعَهٍ مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَیهِ رِزقُهُ فَلیُنفِق مِمّا آتاهُ اللّهُ» (3) وقَد أوسَعَ اللّهُ عَلَیکَ کَثیرا ... . (4)

الکافی عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطی :قَرَأتُ کِتابَ أبِی الحَسَنِ الرِّضا إلی أبی جَعفَرٍ علیهماالسلام : یا أبا جَعفَرٍ ، بَلَغَنی أنَّ المَوالِیَ إذا رَکِبتَ أخرَجوکَ مِنَ البابِ الصَّغیرِ ، فَإِنَّما ذلِکَ مِن بُخلٍ مِنهُم لِئَلّا یَنالَ مِنکَ أحَدٌ خَیرا ، وأسأَلُکَ بِحَقّی عَلَیکَ لا یَکُن مَدخَلُکَ ومَخرَجُکَ إلّا مِنَ البابِ الکَبیرِ ، فَإِذا رَکِبتَ فَلیَکُن مَعَکَ ذَهَبٌ وفِضَّهٌ ، ثُمَّ لا یَسأَلُکَ أحَدٌ إلّا أعطَیتَهُ ، ومَن سَأَلَکَ مِن عُمومَتِکَ أن تَبِرَّهُ فَلا تُعطِهِ أقَلَّ مِن خَمسینَ دینارا وَالکَثیرُ إلَیکَ ، ومَن سَأَلَکَ مِن عَمّاتِکَ فَلا تُعطِها أقَلَّ مِن خَمسَهٍ وعِشرینَ دینارا وَالکَثیرُ إلَیکَ ، إنّی إنَّما اُریدُ بِذلِکَ أن یَرفَعَکَ اللّهُ ، فَأَنفِق ولا تَخشَ مِن ذِی العَرشِ إقتارا . (5)

.

1- .کذا فی المصدر ، وفی البرهان «فسألت» وهو الأصحّ .
2- .البقره : 245 .
3- .الطلاق : 7 .
4- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 131 ح 436 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 103 ح 18 .
5- .الکافی : ج 4 ص 43 ح 5 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 8 ح 20 ، مشکاه الأنوار : ص 409 ح 1369 ، الدرّ النظیم : ص 692 ، منتقی الجمان : ج 2 ص 452 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 102 ح 16 .

ص: 235

تفسیر العیّاشی به نقل از محمّد بن عیسی بن زیاد :در دیوان ابن عَبّاد بودم و دیدم که از نامه ای نسخه بر می دارند . در باره آن پرسش کردم . گفتند : نامه امام رضاست از خراسان به پسرش . از آنها خواستم آن را به من بدهند . آنها نامه را به من دادند . در آن، چنین آمده بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند ، عُمر تو را دراز گردانَد و از دشمنت پناهت دهد! فرزندم! پدرت فدایت باد! آنچه را لازم می دانستم ، برای تو بیان کردم ، در حالی که زنده و تن درستم، به امید آن که خداوند ، با صله دادنِ تو به نزدیکانت و وابستگان موسی و جعفر که خداوند از آن دو، خشنود باد بر تو منّت نهد... . خداوند می فرماید : «کیست آن کس که به [بندگانِ] خدا وامی نیکو دهد تا [خدا] آن را برای او چند برابر بیفزاید؟ و خداست که [در معیشت بندگان،] تنگنا و گشایش پدید می آورد و به سوی او باز گردانده می شوید» و نیز می فرماید : «بر توانگر است که از دارایی خود، انفاق کند و هر که روزی اش تنگ شده است ، [در همان حد] از آنچه خداوند به او داده است ، انفاق کند» و خداوند ، به تو گشایش فراوان [ در روزی ]داده است...» .

الکافی به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی :نامه امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام را خواندم . در آن، چنین آمده بود : «ای ابو جعفر! به من خبر رسیده است که هر گاه [برای خروج] بر مرکب خود سوار می شوی ، اطرافیان ، تو را از در پشتی بیرون می برند . این از تنگ نظری آنهاست تا مبادا کسی از تو به خیر رسد . به حقّم بر تو ، می خواهم که رفت و آمدت ، از درِ اصلی باشد و هر گاه [برای خروج] بر مرکبْ سوار می شوی، با خود ، طلا و نقره داشته باشی و کسی از تو چیزی نخواهد ، مگر آن که بدو عطا کنی، و اگر یکی از عموهایت خواهان نیکیِ تو بدو شد ، کمتر از پنجاه دینار به او نده و بیشتر از این مبلغ را خود دانی و اگر یکی از عمّه هایت خواهان نیکی تو بدو شد ، کمتر از بیست و پنج دینار به او نده . من می خواهم با این کار ، خداوند، تو را رفعت بخشد . انفاق کن و از پروردگار ، بیم فقر نداشته باش» .

.


ص: 236

کشف الغمّه عن علیّ بن عیسی :أتاهُ [أیِ الإِمامَ الجَوادَ] علیه السلام رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : أعطِنی عَلی قَدرِ مُرُوَّتِکَ ، فَقالَ : لا یَسَعُنی . فَقالَ : عَلی قَدری ، قالَ : أمّا ذا فَنَعَم ، یا غُلامُ أعطِهِ مِئَهَ دینارٍ . (1)

6 / 8سیرَتُهُم مَعَ الخَدَمِصحیح البخاری عن أنس :قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَهَ لَیسَ لَهُ خادِمٌ ، فَأَخَذَ أبو طَلحَهَ بِیَدی ، فَانطَلَقَ بی إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أنَسا غُلامٌ کَیِّسٌ فَلیَخدِمکَ . قالَ : فَخَدَمتُهُ فِی السَّفَرِ وَالحَضَرِ ، ما قالَ لی لِشَیءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَ هذا هکَذا ؟ ولا لِشَیءٍ لَم أصنَعهُ : لِمَ لَم تَصنَع هذا هکَذا ؟ (2)

سنن الترمذی عن أنس :خَدَمتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَشرَ سِنینَ ... وما قالَ لِشَیءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَهُ ؟ ولا لِشَیءٍ تَرَکتُهُ : لِمَ تَرَکتَهُ ؟ (3)

.

1- .کشف الغمّه : ج 3 ص 158 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 360 عن یعقوب ابن إسحاق النوبختی نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 100 ح 16 .
2- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1018 ح 2616 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1804 ح 52 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 204 ح 11988 ، الأدب المفرد : ص 60 ح 164 ، الطبقات الکبری : ج 7 ص 19 .
3- .سنن الترمذی : ج 4 ص 368 ح 2015 ، الشمائل المحمدیّه : ص 171 ح 339 ، المعجم الکبیر : ج 20 ص 330 ح 783 ، اُسد الغابه : ج 5 ص 266 ح 5137 ، البدایه والنهایه : ج 5 ص 339 والثلاثه الأخیره عن مهاجر مولی اُمّ سلمه .

ص: 237



6 / 8 رفتار اهل بیت علیهم السلام با خدمت گزاران

کشف الغمّه به نقل از علی بن عیسی :مردی خدمت امام جواد علیه السلام رسید و گفت : به قدر مروّتِ خود به من بخششی کن . فرمود : «توان آن را ندارم» . آن مرد گفت : پس به قدر مروّت من ، بخشش کن . فرمود : «این شدنی است . ای غلام! صد دینار بدو بده» .

6 / 8رفتار اهل بیت علیهم السّلام با خدمت گزارانصحیح البخاری به نقل از اَنَس :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بی هیچ خدمت گزاری به مدینه آمد . ابو طلحه دست مرا گرفت و نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برد و گفت : ای پیامبر خدا! انس ، غلامی زیرک است که مأمور خدمت توست . در سفر و حضر ، خدمت پیامبر خدا کردم و هیچ گاه برای کاری که کردم، نفرمود : «چرا چنین کردی؟» ، یا اگر کاری را انجام ندادم ، نفرمود : «چرا آن را انجام ندادی؟» .

سنن الترمذی به نقل از اَنَس :ده سال به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خدمت کردم و هیچ گاه برای کاری که کردم ، نفرمود : «چرا چنین کردی؟» ، و برای کاری که انجام ندادم ، نفرمود : «چرا آن را انجام ندادی؟» .

.


ص: 238

صحیح مسلم عن أنس :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن أحسَنِ النّاسِ خُلقا ، فَأَرسَلَنی یَوما لِحاجَهٍ ، فَقُلتُ : وَاللّهِ لا أذهَبُ ، وفی نَفسی أن أذهَبَ لِما أمَرَنی بِهِ نَبِیُّ اللّه صلی الله علیه و آله ، فَخَرَجتُ حَتّی أمُرُّ عَلی صِبیانٍ وهُم یَلعَبونَ فِی السّوقِ ، فَإِذا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد قَبَضَ بِقَفایَ مِن وَرائی . قالَ : فَنَظَرتُ إلَیهِ وهُوَ یَضحَکُ ، فَقالَ : یا اُ نَیسُ ، أذَهَبتَ حَیثُ أمَرتُکَ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، أنَا أذهَبُ یا رَسولَ اللّهِ . (1)

مسند ابن حنبل عن زیاد بن أبی زیاد عن خادم للنّبیّ صلی الله علیه و آله :کانَ [النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ]مِمّا یَقولُ لِلخادِمِ : ألَکَ حاجَهٌ ؟ (2)

فضائل الصحابه لابن حنبل عن أبی النّوار بیّاع الکرابیس :أتانی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ومَعَهُ غُلامٌ لَهُ ، فَاشتَری مِنّی قَمیصَ کَرابیسَ ، قالَ لِغُلامِهِ : اِختَر أیَّهُما شِئتَ ، فَأَخَذَ أحَدَهُما وأخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام الآخَرَ فَلَبِسَهُ ، ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ فَقالَ : اِقطَعِ الَّذی یَفضُلُ مِن قَدرِ یَدی ، فَقَطَعَهُ وکَفَّهُ (3) فَلَبِسَهُ وذَهَبَ . (4)

الغارات عن مختار التمّار عن أبی مطر :أتی [عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ]سوقَ الکَرابیسِ ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ وَسیمٍ ، فَقالَ : یا هذا ، عِندَک ثَوبانِ بِخَمسَهِ دَراهِمَ ؟ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقالَ : نَعَم یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، فَلَمّا عَرَفَهُ مَضی عَنهُ وتَرَکَهُ ، فَوَقَفَ عَلی غُلامٍ فَقالَ لَهُ : یا غُلامُ ، عِندَکَ ثَوبانِ بِخَمسَهِ درَاهِمَ ؟ قالَ : نَعَم عِندی ثَوبانِ ، أحدُهُما أخیَرُ مِنَ الآخَرِ ، واحِدٌ بِثَلاثَهٍ وَالآخَرُ بِدِرهَمَینِ . قالَ : هَلُمَّهُما . فَقالَ : یا قَنبَرُ ، خُذِ الَّذی بِثَلاثَهٍ ، قالَ : أنتَ أولی بِهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، تَصعَدُ المِنبَرَ وتَخطُبُ النّاسَ. فَقالَ : یا قَنبَرُ ، أنتَ شابٌّ ولَکَ شِرَّهُ الشَّبابِ وأنَا أستَحیی مِن رَبّی أن أتَفَضَّلَ عَلَیکَ ، لِأَنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : ألبِسوهُم مِمّا تَلبَسونَ وأطعِموهُم مِمّا تَأکُلونَ . ثُمَّ لَبِسَ القَمیصَ ومَدَّ یَدَهُ فی رُدنِهِ فَإِذا هُوَ یَفضُلُ عَن أصابِعِهِ ، فَقالَ : یا غُلامُ ، اِقطَع هذَا الفَضلَ ، فَقَطَعَهُ ، فَقالَ الغُلامُ : هَلُمَّهُ أکُفُّهُ یا شَیخُ ، فَقالَ : دَعهُ کَما هُوَ فَإِنَّ الأَمرَ أسرَعُ مِن ذلِکَ . (5)

.

1- .صحیح مسلم : ج 4 ص 1805 ح 54 ، سنن أبی داود : ج 4 ص 246 ح 4773 ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 37 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 195 ، سبل الهدی والرشاد : ج 7 ص 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 439 ح 16076 ، کنز العمّال : ج 7 ص 138 ح 18385 .
3- .کفَّ الثوبَ : ترکه بلا هُدْب ، کففت الثوب أی خِطْت حاشیته، وهی الخیاطه الثانیه بعد الشَّلّ ، کفاف الثوب : نواحیه (لسان العرب : ج 9 ص 304 «کفف») .
4- .فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 1 ص 544 ح 911 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 97 الرقم 3789 ، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 9 ص 235 نحوه ؛ عوالی اللآلی : ج 1 ص 278 ح 109 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 161 ح 56 .
5- .الغارات : ج 1 ص 106 ، مکارم الأخلاق : ج 1 ص 225 ح 659 ولیس فیه «عن أبی مطر» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 97 عن الإمام الباقر علیه السلام ، روضه الواعظین : ص 121 والثلاثه الأخیره نحوه ، بحار الأنوار : ج 40 ص 324 ح 6 .

ص: 239

صحیح مسلم به نقل از انس :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خوش اخلاق ترین مردم بود . روزی ، مرا برای کار فرستاد . گفتم : به خدا نمی روم . ولی در نظر داشتم برای اجرای دستور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله راهی شوم . بیرون آمدم، تا به کودکانی برخوردم که در بازار ، بازی می کردند . ناگهان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، مرا از پشت گرفت . پس به او نگریستم . دیدم می خندد . آن گاه فرمود : «انس کوچک! به آن جا که گفتم، رفتی؟» . گفتم : آری ، می روم، ای پیامبر خدا!

مسند ابن حنبل به نقل از زیاد بن ابی زیاد، از خادم پیامبر صلی الله علیه و آله :از جمله هایی که [پیامبر صلی الله علیه و آله ] به خدمت گزار خود می فرمود ، این بود : «آیا نیازی داری؟» .

فضائل الصحابه، ابن حنبل به نقل از ابو نوارِ کرباس فروش :علی بن ابی طالب علیه السلام با غلامش نزد من آمد و پیراهنِ کرباسی خرید و به غلامش گفت : «هر کدام را که می خواهی ، انتخاب کن» . او یکی از آن دو را برداشت و علی علیه السلام دیگری را برداشت و پوشید و سپس دستش را دراز کرد و فرمود : «آن مقدار از آستین را که از دستم بلندتر است ، ببُر» . آن را برید[م] و پس دوزی اش کرد[م] و علی علیه السلام همان را پوشید و رفت .

الغارت به نقل از مختار تمار، از ابو مَطَر بصری :[علی بن ابی طالب علیه السلام ] به بازار کرباس فروش ها آمد و به مردی خوب رو برخورد کرد و فرمود : «فلانی! آیا دو پیراهن به قیمت پنج درهم داری؟» . مرد از جای خود پرید و گفت : آری، ای امیر مؤمنان! چون او امام علیه السلام را شناخت ، امام علیه السلام او را ترک کرد و رفت و نزد جوانی ایستاد و به او فرمود : «ای جوان! آیا دو پیراهن به قیمت پنج درهم داری؟» . او گفت : آری ، دارم . یکی از آن دو، بهتر از دیگری است . قیمتِ یکی سه درهم و دیگری دو درهم است . امام علیه السلام فرمود : «هر دو را بیاور» . سپس فرمود : «ای قنبر! تو پیراهن سه درهمی را بردار» . قنبر گفت : ای امیر مؤمنان! شما بِدان سزاوارتری ؛ شما به منبر می روی و برای مردم خطبه می خوانی . امام علیه السلام فرمود : «ای قنبر! تو جوانی و شور جوانی داری و من از خدای خود شرم دارم که بر تو برتری یابم ؛ چرا که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود : آنها را از آنچه خود می پوشید ، بپوشانید و از آنچه خود می خورید ، بخورانید » . امام علیه السلام آن گاه پیراهن را پوشید و دستش را که در آستین بود ، دراز کرد و آستین از انگشتان او افزون بود . امام علیه السلام به جوان فروشنده گفت : «این اضافه را قطع کن» و او قطع کرد . جوان گفت : بگذار آن را پس دوزی کنم ، ای شیخ! امام علیه السلام فرمود : «بگذار همان طور باشد که روزگار، بسی شتابان تر می گذرد» .

.


ص: 240

المناقب للکوفی عن بکر بن عبد اللّه المزنی :إنَّ عَلِیّا علیه السلام دَعا غُلاما لَهُ فَلَم یُجِبهُ ، فَخَرَجَ فَإذا هُوَ بِبابِ البَیتِ ، فَقالَ : ما مَنَعَکَ مِن إجابَتی ؟ أما سَمِعتَ دُعائی ؟ قالَ : بَلی ، ولکِنّی کَسِلتُ عَن إجابَتِکَ وأمِنتُ عُقوبَتَکَ ، فَقالَ [علیّ علیه السلام ] : الحَمدُ للّهِِ الَّذی جَعَلَنی مِمّن یَأمَنُهُ خَلقُهُ ، اِذهَب فَأَنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ . (1)

نثر الدرّ عن أنس :کُنتُ عِندَ الحُسَینِ علیه السلام فَدَخَلَت عَلَیهِ جارِیَهٌ بِیَدِها طاقَهُ رَیحانٍ ، فَحَیَّتهُ بِها فَقالَ لَها : أنتِ حُرَّهٌ لِوَجهِ اللّهِ تَعالی . فَقُلتُ : تُحَیّیکَ بِطاقَهِ رَیحانٍ لا خَطَرَ لَها فَتُعتِقُها ؟! قالَ : کَذا أدَّبَنَا اللّهُ تَعالی ، قالَ : «وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ» (2) فَکانَ أحسَنُ مِنها عِتقَها . (3)

.

1- .المناقب للکوفی : ج 2 ص 86 ح 572 ، الأمالی للسید المرتضی : ج 2 ص 162 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 113 ، تنبیه الخواطر : ص 100 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 48 ح 1 .
2- .النساء : 86 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 335 ، نزهه الناظر : ص 130 ح 236 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 18 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 195 ح 8 ؛ الفصول المهمّه لابن الصبّاغ : ص 175 .

ص: 241

المناقب، کوفی به نقل از بکر بن عبد اللّه مزنی :علی علیه السلام غلامش را صدا کرد و او پاسخ ایشان را نداد . امام علیه السلام بیرون آمد و ناگهان او را کنارِ در یافت . به او فرمود : «چه چیز موجب شد پاسخ مرا ندهی ؟ مگر صدای مرا نشنیدی ؟» . گفت : چرا، شنیدم ؛ ولی سستی کردم و خود را از کیفرِ تو در امان می دیدم . فرمود : «سپاس، خدای را که مرا از کسانی قرار داد که خَلقش از او در امان اند . برو که در راه خدا آزادی» .

نثر الدرّ به نقل از اَنَس :نزد حسین علیه السلام بودم که کنیزکی با دسته گلی در دست وارد شد و با آن به امام علیه السلام درود فرستاد . امام علیه السلام به او فرمود : «تو در راه خدا آزادی» . من گفتم : او با یک دسته گل که هیچ اهمّیتی ندارد ، به تو درود می فرستد و تو او را آزاد می کنی؟! فرمود : «خداوند ، ما را چنین تربیت کرده و فرموده است : «چون شما را به درودی نواختند ، به درودی بهتر از آن یا همانند آن، پاسخ گویید» و بهتر از آن دسته گل ، آزاد کردن او بود» .

.


ص: 242

الإمام الصادق علیه السلام :فی کِتابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إذَا استَعمَلتُم ما مَلَکَت أیمانُکُم فی شَیءٍ یَشُقُّ عَلَیهِم فَاعمَلوا مَعَهُم فیهِ . قالَ : وکانَ أبی یَأمُرُهُم فَیَقولُ : کَما أنتُم ، فَیَأتی فَیَنظُرُ فَإِن کانَ ثَقیلاً قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، ثُمَّ عَمِلَ مَعَهُم ، وإن کانَ خَفیفا تَنَحّی عَنهُم . (1)

الکافی عن حفص بن أبی عائشه :بَعَثَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام غُلاما لَهُ فی حاجَهٍ فَأَبطَأَ ، فَخَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَلی أثَرِهِ لَمّا أبطَأَ فَوَجَدَهُ نائِما ، فَجَلَسَ عِندَ رَأسِهِ یُرَوِّحُهُ حَتَّی انتَبَهَ ، فَلَمَّا تَنَبَّهَ قالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه علیه السلام : یا فُلانُ ، وَاللّهِ ما ذلِکَ لَکَ ، تَنامُ اللَّیلَ وَالنَّهارَ ! لَکَ اللَّیلُ ولَنا مِنکَ النَّهارُ . (2)

العدد القویّه :روی أنَّهُ دَخَلَ سُفیانُ الثَّورِیُّ عَلَی الصّادِقِ علیه السلام فَرَآهُ مُتَغَیِّرَ اللَّونِ ، فَسَأَلَهُ عَن ذلِکَ ، فَقالَ : کُنتُ نَهَیتُ أن یَصعَدوا فَوقَ البَیتِ ، فَدَخَلتُ فَإِذا جارِیَهٌ مِن جَوارِیَّ مِمَّن تُرَبّی بَعضَ وُلدی قَد صَعِدَت فی سُلَّمٍ وَالصَّبِیُّ مَعَها ، فَلَمّا بَصُرَت بِی ارتَعَدَت وتَحَیَّرَت وسَقَطَ الصَّبِیُّ إلَی الأَرضِ فَماتَ ، فَما تَغَیَّرَ لَونی لِمَوتِ الصَّبِیِّ وإنَّما تَغَیَّرَ لَونی لِما أدخَلتُ عَلَیها مِنَ الرُّعبِ . وقالَ لَها : أنتِ حُرَّهٌ لِوَجهِ اللّهِ ، لا بَأسَ عَلَیکِ مَرَّتَینِ . (3)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن یاسر الخادم :کانَ الرِّضا علیه السلام إذا کانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ عِندَهُ ؛ الصَّغیرَ وَالکَبیرَ ، فَیُحَدِّثُهُم ویَأنَسُ بِهِم ویُؤنِسُهُم . وکانَ علیه السلام إذا جَلَسَ عَلَی المائِدَهِ لا یَدَعُ صَغیرا ولا کَبیرا حَتَّی السّائِسَ (4) وَالحَجّامَ إلّا أقعَدَهُ مَعَهُ عَلی مائِدَتِهِ . (5)

.

1- .الزهد للحسین بن سعید : ص 111 ح 2 عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 46 ص 303 ح 51 .
2- .الکافی : ج 2 ص 112 ح 7 وج 8 ص 87 ح 50 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 274 عن جعفر بن أبی عائشه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 56 ح 97 .
3- .العدد القویّه ع ص 155 ح 85 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 274 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 24 ح 26 .
4- .السائس : هو یسوس الدوابّ إذا قام علیها وراضَها (لسان العرب : ج 6 ص 108 «سوس») .
5- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 159 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 164 ح 5 .

ص: 243

امام صادق علیه السلام :در نامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است : «هر گاه خدمت گزارانتان را به کاری گماردید که بر آنها دشوار است ، شما هم با آنها در آن کار، شرکت جویید» . پدرم هر گاه به آنان دستوری می داد ، به آنها می فرمود : «همچنان استوار باشید» . پس می آمد و بدیشان می نگریست و اگر کارْ سنگین بود ، می فرمود : «بسم اللّه » و همراه آنان کار می کرد و اگر کار سبک بود ، آنها را به حال خود می گذاشت .

الکافی به نقل از حفص بن ابی عایشه :امام صادق علیه السلام غلامش را برای انجام کاری فرستاد و غلام دیر کرد . امام علیه السلام چون تأخیر او را دید ، در پیِ او رفت و او را خوابیده یافت . امام علیه السلام نزدیکِ سر او نشست و او را باد زد تا غلام بیدار شد . امام علیه السلام به او فرمود : «فلانی! به خدا سوگند ، تو را نرسد که شب و روز بخوابی . شب ، از آنِ توست و روز تو ، از آنِ ما» .

العدد القویّه :روایت شده است که سفیانِ ثوری بر امام صادق علیه السلام وارد شد و رخسارِ ایشان را دگرگونه یافت . دلیل آن را جویا شد . امام فرمود : «آنها را از این که بالای بام بروند ، نهی کرده بودم ؛ ولی هنگام ورود دیدم کنیزی از کنیزکان من که یکی از فرزندان مرا پرورش می دهد ، از نردبان بالا می رود ، در حالی که کودک را هم در آغوش دارد . همین که مرا دید ، به لرزه افتاد و سر در گم شد و کودک به زمین افتاد و مُرد . دگرگونیِ رخسارم نه به سبب مرگ کودک، بلکه به سبب رعبی است که آن کنیز را فرا گرفت» . امام علیه السلام پیش از آن، دو بار به آن کنیز فرموده بود : «تو در راه خدا آزادی و هیچ باکی بر تو نیست» .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از یاسر خادم :امام رضا علیه السلام هر گاه تنها می شد ، اطرافیان و خدمتکارانِ خُرد و کلان خود را گرد می آورْد و با آنها سخن می گفت و همدمشان می شد و سرگرمشان می کرد و هر گاه بر سر سفره می نشست ، هیچ کوچک و بزرگی ، حتّی مهترِ اسبان و رگزن را فروگذار نمی کرد و او را بر سر سفره می نشانْد .

.


ص: 244

الکافی عن نادر الخادم :کانَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام إذا أکَلَ أحَدُنا لا یَستَخدِمُهُ حَتّی یَفرُغَ مِن طَعامِهِ . (1)

الکافی عن یاسر الخادم ونادر جمیعا قالا :قالَ لَنا أبُو الحَسَنِ علیه السلام : إن قُمتُ عَلی رُؤوسِکُم وأنتُم تَأکُلونَ فَلا تَقوموا حَتّی تَفرُغوا . ولَرُبَّما دَعا بَعضَنا فَیُقالُ لَهُ : هُم یَأکُلونَ ، فَیَقولُ : دَعهُم حَتّی یَفرُغوا . (2)

الکافی عن عبد اللّه بن الصّلت عن رجل من أهل بلخ :کُنتُ مَعَ الرِّضا علیه السلام فی سَفَرِهِ إلی خُراسانَ ، فَدَعا یَوما بِمائِدَهٍ لَهُ ، فَجَمَعَ عَلَیها مَوالِیَهُ مِنَ السّودانِ وغَیرِهِم . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، لَو عَزَلتَ لِهؤُلاءِ مائِدَهً ، فَقالَ : مَه ! إنَّ الرَّبَّ تَبارَکَ وتَعالی واحِدٌ ، وَالاُمَّ واحِدَهٌ ، وَالأَبَ واحِدٌ ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ . (3)

6 / 9جَوامِعُ مَکارِمِ أخلاقِهِمالإمام علیّ علیه السلام فی صِفَهِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :أجوَدُ النّاسِ کَفّاً ، وأشرَحُهُم صَدرا ، وأصدَقُ النّاسِ لَهجَهً ، وألیَنُهُم عَریکَهً ، وأکرَمُهُم عِشرَهً . مَن رَآهُ بَدیهَهً هابَهُ ، ومَن خالَطَهُ مَعرِفَهً أحَبَّهُ . (4)

.

1- .الکافی : ج 6 ص 298 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 102 ح 22 .
2- .الکافی : ج 6 ص 298 ح 10 ، المحاسن : ج 2 ص 199 ح 1583 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 102 ح 22 .
3- .الکافی : ج 8 ص 230 ح 296 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 101 ح 18 .
4- .سنن الترمذی : ج 5 ص 599 ح 3638 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 445 ح 167 ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 412 کلاهما نحوه وکلّها عن إبراهیم بن محمّد من ولد الإمام علیّ علیه السلام ، کنز العمّال : ج 7 ص 176 ح 18568 ؛ مکارم الأخلاق : ج 1 ص 51 ح 20 ، الغارات : ج 1 ص 167 عن إبراهیم بن محمّد من ولد الإمام علیّ علیه السلام وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 194 ح 33 .

ص: 245

.